مدافعان حرم 🇮🇷
.
بچه ها بگردید یه #دوست_خوب پیدا کنید...
#شهدا وقتی یه تیپ و یه دست میشدن باید میدیدیشون...
میگشتن هم کر و هم تیپ خودشون رو پیدا می کردن،
بعد با هم رفیق میشدن دیدنی...
صیغه #عقد_اخوت میخوندن خواستنی...
الان خیر سرش بچهه برا من دوست دختر، دوست پسر پیدا میکنه!!
.
تو بیا من دوستی یادت بدم؛ #ندید #بدید
دوستی #صادقانه یادت بدم؛
داری یه همچین رفیق و دوست صادقی که وقتی یه دست شدید، یه تیپ شدید، وسط میدون مین #گناه دستتو بگیره؟
یا یه ذره دیگه هم هولت میده؟!
.
بچه ها بگردید یه دوست خوب پیدا کنید
دوستیای الآن واسه اینه که بریم با یکی حال کنیم...
بچه ها برید یه دوست گیر پیدا کنید!!
گیر بده...
گیر سه پیچ بده...
.
بچه ها به خودتون سخت بگیرید که اون دنیا بهتون سخت نگیرن...
به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره...
به خودتون سخت بگیرید تا راحت زندگی کنید...
بچه ها به این دلهای مرده شور برده سخت بگیرید...
این دلا رو سخت بگیرید...
.
بذارید رنگین کمون هفت رنگ #خدایی تو دلتون تجلی کنه...
نه این #عشقای الکی...
نه این رنگای الکی که با یه آب بارون پاک میشه میره!
رنگ خدایی به دلاتون بزنید...
یه تیپ و یه دست بشید مثل شهدا...
.
#رفیق_خدایی_پیدا_کنید...
.
روایت: #حاجحسینیکتا
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_یازدهم 💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در ه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_دوازدهم
💠 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که "تو هدیه #حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای #عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این #غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم میزد و سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونهام میکنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
💠 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی #زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم.
💠 چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشارهاش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!» و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و #شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!»
💠 از ضبط صوت تاکسی آهنگ #عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگیاش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم میمونی یا میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت #حرم پرید و بیاختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!
💠 اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت، اگر اینها خرافه نبود و این #شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام #مقدسات مؤمن میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.
خیابانها و کوچههای این شهر همه سبز و اصلاً شبیه #درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.
💠 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه در مشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرینزبانی کرد :«به بهشت #داریا خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت :«اینجا ییلاق #دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه #سوریه!» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمیدیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!»
💠 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداریام میداد تا به #ایران برگردیم و چه راحت #دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگیام میخندید.
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجیهای ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو #دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!»
💠 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین #خونها میخواست سهم مبارزهاش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را #صادقانه نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
🔴 #ده_نکته پیرامون بیانات دیروز رهبری
🔹 در خصوص بیانات بسیار مهم امروز مقام معظم رهبری چند نکته حائز اهمیت به نظر میرسد:
1. #آقا بسیار صریح و #صادقانه با مردم و جهان اسلام صحبت کردند. در کمال صداقت و انصاف و بسیار عمیق شرایط سوریه و منطقه را تحلیل کردند.
2. #آقا نامی از تروریستهای تحریرالشام نبردند و فقط به داعش اشاره کردند. یعنی اینها همان داعشیهای تروریست مزدور هستند. به علاوه تلویحا اشاره کردند داعشی که بسیار بسیار بزرگتر از این گروهکها بود، برچیده و نابود شدند و سرنوشت داعش نیز در انتظار این گروهکهای تروریستی است.
3. #آقا به این شبهه/ابهام مهم که ایران هیچ تلاشی برای حفظ بشار اسد نکرد، پاسخ دادند. از اطلاع دادن چندباره و چند ماه قبل توسط دستگاههای اطلاعاتی تا تلاش برای اعزام نیرو. بهعلاوه به نحوه کمکهای مستشاری سابق را توضیح دادند.
4. #آقا بجای ورود یا تشدید گسلهای مذهبی، یا گسلهای قومیتی پان ترکیسم و پان عربیسم و غیره، جهان اسلام را یکپارچه در مقابل جهان استکبار تعریف کردند. درواقع صحنه نبرد و درگیری واقعی را جبهه یکپارچه جهان اسلام در مقابل استکبار جهانی ترسیم کردند و همگان را به فعالیت در این جبهه دعوت کردند. عملاً تروریستها و حامیانشان را خلع سلاح کردند.
5. #آقا برخلاف القائات دشمنان و یا تحلیلهای نادرست خودیها، اطمینانبخشی کردند که مقاومت نهتنها ضعیفتر نخواهد شد بلکه قویتر و گستردهتر از گذشته ادامه خواهد یافت. بدین معنی که مقاومت اساساً فردمحور یا دولتمحور نیست بلکه یک مکتب و تفکر مبارزه با ظلم و استکبارست لذا با رفتن اشخاص تضعیف یا نابود نمیشود.
6. #آقا برخلاف همه تحلیلهای ناامید کننده، افقهای روشن مقاومت را ترسیم کرده و وعده پیروزی دادند. تحلیل بینشی آن بسیار دقیق بود.
7. #آقا وعده آزادی سوریه بدست جوانان سوری را دادند. این تحلیل علاوه بر وعده آزادی، دارای مرزبندی است. مرزبندی واقعیت جوانان سوری با مزدوران تروریست کف خیابان.
8. #آقا چهار انذار مهم دادند: عدم غفلت از دشمن، پرهیز از کوچک انگاری دشمن، غرور در پیروزیها و نهایتا انفعال در شکستهای ظاهری.
9. #آقا به یکی از مولفههای فروپاشی حکومت سوریه اشاره کردند که کمتر به آن دقت شده بود؛ صرف نظر کردن مسئولان نظامی سوریه از دفاع مردمی [بسیج] و گروههای مردمی سوری که در مقابل داعش جنگیدند و یکی از پایههای موفقیت سوریه در برهه بحران قبلی بودند.
10. #آقا در عین اینکه به برخی از نقطههای ضعف جدی حکومت سوریه اشاره کردند اما مانند گذشته و با جزئیات جدید سابقه کمک حکومت سوریه به ایران در زمان جنگ تحمیلی را ذکر کردند. در حقیقت تبیین فرمودند روابط ما و سوریه متقابل و مبتنی بر منافع ملی دوطرف بوده است.
11. #آقا در ترسیم و تبیین حوادث سوریه، به نکته خیلی مهم و راهبردی اشاره کردند و آن تاکید ایشان بر ماهیت جبهه مقاومت بود. بعد معنوی و فکری (در مقابل سخت افزاری )، بعد مردمی (در مقابل حاکمیتی و یا فرقهای) بعد عقلانیت (برای کنش و عدم کنش برای حضور و عدم حضور دلیل داریم) مورد تاکید ایشان قرار گرفت.
✍ وارده
@Modafeaneharaam