💌#خاطرات_شهدا
🟡شهید مدافعحرم #محمد_جاودانی
🎈مادر شهید نقل میکند: محمد تأکید زیادی بر حجاب زنان و خانمهای جامعه داشت و همیشه به خواهرهایش میگفت: «امام حسین تا لحظهای که زنده بود، اجازه نداد لشکر دشمن به طرف خانوادهاش برود؛ ما هم که پیرو امام حسین هستیم، باید تعصب درباره حجاب و ناموس را از امام حسین علیهالسلام بیاموزیم. دشمن از حجاب شما بیشتر میترسد تا از توپ و تانک ما.
🎈یکی از دوستانش تعریف میکرد وقتی محمد در گشتهای ارشاد و امر به معروف با خانم یا دختر بیحجابی برخورد میکرد، چهرهاش از ناراحتی سرخ میشد؛ باوجود این، وظیفهی هدایتگری و ارشادی خود را فراموش نمیکرد و با استدلالهای عقلی بهشون میفهماند که بیحجابی، آزادی نیست بلکه تهدیدی برای سلامت و زندگی خود آنان است. پسرم تا زنده بود، بر حجاب و عفاف خانمها تأکید داشت و از این بابت نگران بود.
@Modafeaneharaam
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #یاسین_رحیمی
♨️کــارتِ عابــر بانــک
💙مادر شهید روایت میکند: یاسین اجازه نمیداد هیچکس از کار خِیری که انجام میداد، خبردار شود. به همین خاطر هم هیچکس از رفتنِ او به سوریه خبر نداشت و با اسم دیگری برای دفاع از حرم رفته بود.
❤️یادم میآید برای عید خرید کرده بود و چند جعبه میوه و شیرینی اضافه هم گرفته بود و عقب یک وانت گذاشته بود. روز تشییع پیکر یاسین، رانندهای که میوهها را بُرده بود، تعریف میکرد که یاسین آن میوهها را برای یک خانوادهی بیبضاعت و چند یتیم فرستاده بود.
💙بعد از چند روز فهمیدیم که یاسین، کارت عابر بانکش را به یک خانواده بیبضاعت داده بوده و هرماه، مَبلغی برای گذرانِ زندگی آنها به کارت واریز میکرده است؛ مبلغی که شاید تمامِ حقوق ماهانهاش بود.
@Modafeaneharaam
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #سید_مصطفی_صادقی
🎙راوے: پدر شهید
🍄سید مصطفی در تهران متولد شد و مقطع دبستان و راهنمایی را با نمرات عالی سپری کرد. من کارمند وزارت دفاع بودم. برای همین سیدمصطفی وارد هنرستان جنگافزارسازی شد که وابسته به صنایع دفاع بود و ادامه تحصیل داد.
☘پسرم بعد از اخذ دیپلم برق الکتروتکنیک، در صنایع مهماتسازی مشغول شد و پس از آنکه مدرک کارشناسیاش را گرفت، در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد.
🍄اواخر سال۱۳۹۳ بود که مصطفی برای تعمیر و بازسازی یکی از مساجد شهرستانمان در طارم زنجان به کمک بچههای جهادی رفته بود. بینام و نشان؛ کسی او را نمیشناخت و از هویت او اطلاع نداشت.
☘حضورش باعث دلگرمی بچهها شده بود. میگفت میخواهم من هم در ساخت این مسجد سهیم باشم. بعد از شهادتش، وصیّت کرده بود که یک میلیون تومان از حقوقش را برای مسجد هزینه کنیم. کمی بعد وقتی شنید میخواهند برای روستایی دیگر راه بسازند، باز هم رفت و بهعنوان کارگری ساده کار کرد.
@Modafeaneharaam
💌#خاطرات_شهدا
🟠شهید مدافعحرم #محسن_کمالی دهقان
♨️توصیهی خادم بیریای مسجد
🕌یکی از توصیههای مهم شهیدم، محسن، این بود که هرگز مساجد را خالی نگذارید و نماز اول وقت بخوانید! اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت؛ میگفت یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد!
❤️همیشه میگفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید! اگر امر به معروف و نهی از منکر میکنید، باید با حُسن خُلق همراه باشد! نکتهی مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عملکردن مردم را جذب میکرد. از اینرو حرفهایش به دل مردم مینشست.
🕌محسن در انجام کار خیر، بیریا بود و کسی متوجه آن نمیشد. خادم مسجدمان میگفت وقتی همه مراسمها در مسجد به پایان میرسید و همه میرفتند، محسن همراه من میماند و همه مسجد را تمیز میکرد، بدون اینکه کسی او را ببیند.
🎙راوے: پدر شهید
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🎈اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🎈
@Modafeaneharaam
📨#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافع حرم #قدیر_سرلک
💠نذرِ زیارت عاشورا
🌻همسر شهید سرلک نقل میکند: یک روز قدیر زنگ زد و گفت:«با تعدادی از دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند، در یک جلسهی خودمانی چلهی زیارت عاشورا به نیت شهادت گرفتهایم.»
💙حدوداً ۱۰ یا ۱۲ جوانِ فوقالعاده بودند که الان متوجه شدم خداوند حرف آنها را خرید و مرا نخرید. از آن جمع ۳نفر به شهادت رسیدند. فهمیدم که خداوند آن جوانان را مورد عنایت قرار داده و از این چلهنشینیها نتیجه گرفتند.
🌻شهادت قدیر به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند، برمیگردد. در یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند. قدیر فقط از اهلبیت علیهمالسلام شهادت را طلب میکرد و همیشه دعای بعد از نمازهایش این بود که مرگش با شهادت رقم بخورد.
💙یکی از خصوصیّات اخلاقی بارز شهید سرلک این بود که در کارهایش اخلاص زیادی داشت و معتقد بود که هر کاری را باید به نحو شایسته انجام داد.
📸تصاویر تعدادی از شهدای مدافعحرم در یک قاب: شهیدان قدیر سرلک، #محمدحسین_محمدخانی
@Modafeaneharaam
📨#خاطرات_شهدا
🟡شهید مدافعحرم محمد طحان
🔷نمــــاز اول وقــــت
🌻به روایت پدر شهید: وقتی قرار بود برای ازدواجش آینه، شمعدان و قرآن بخریم، شهید پیشنهاد داد که برای این کار بهتر است به مشهد برویم و پس از زیارت امام رضا علیهالسلام آینه و شمعدان را از همانجا تهیه کنیم. ما هم قبول کردیم و طبق حرف ایشان به مشهد رفتیم و هم زیارت کردیم و هم خرید.
🌻هنگامی که برای خرید رفتیم، دیدیم محمد مغازه را ترک کرده است. پس از شنیدن اذان، مادرش گفت:«مطمئنم محمد خودش را به مسجد رسانده برای خواندن نماز اول وقت؛ چون هرگز نماز اول وقتش ترک نمیشود.» ما هم خودمان را به مسجد رساندیم و ایشان را در حال خواندنِ نماز دیدیم. او تحت هیچ شرایطی نماز اول وقتش را ترک نمیکرد.
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
@Modafeaneharaam
#خاطرات_شهدا 💌
برای خرید سر عقد رفته بودیم
موقع پرو لباس مجلسیم یواشکی بهم گفت:
«هنوز نامحرمیم!
تا بپسندی برمیگردم.»
رفت و با سینی آب هویچ بستنی برگشت
برای همه خریده بود جز خودش.
گفت خودم میل ندارم.
وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که روزه گرفته است.
ازش پرسیدم: « حالا چرا امروز؟😳»
گفت: «میخواستم گرهی تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم»
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
@Modafeaneharaam
🌷#خـاطــرات_شــهـــدا
همیشه می گفت:
واسه کی کار می کنی؟
می گفتم: امام حسین
می گفت: پس حرفها رو بیخیال
کار خودت روبکن
جوابش با امام حسین
🌷شهیدمحمّدحسین محمدخانی
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
@Modafeaneharaam
📨#خاطرات_شهدا
🔴شهید #غلامرضا_لنگری_زاده
همسر شهید نقل میکند: من فرزندم، محمودرضا، را باردار بودم و قاعدتاً دوست داشتم هنگام تولد فرزندمان، همسرم کنارم باشد. هنگامی که این پیغام را به غلامرضا دادم، گفت: «اینجا توی سوریه به من بیشتر نیاز است و باید بمانم» و من هم قبول کردم. وقتی هم که محمودرضا به دنیا آمد، همسرم به من پیغام داد که عکس فرزندم را برای من نفرستید، زیرا میترسم دلم بلرزد و برگردم ایران و وابستهاش شوم.
🌸
🌸🌼
🌸🌼🌺
@Modafeaneharaam
📌 #خاطرات_شهدا | شهید سید علی عالمی (ابوسجاد) مسئول پشتیبانی فاطمیون
🔹یکی از اولین نیروهای #فاطمیون بود. مردی پرتلاش و دلسوز...
🔸آخرین بار که او را دیدم، یک ماه قبل از شهادتش بود. با شوخی بهش گفتم: سید جان، نورانی شدی، نکنه شهید بشی؟!
🔹با حسرت گفت: ما کجا و شهادت کجا؟! گلویش را بغض گرفت...
🔸گفت: تمام دوستانم، دستمزدشان را گرفتند، رفتند ولی من لایق نبودم، دیگه خسته شدم. کاش بی بی زینب(س) دستمزد منو هم میداد، میرفتم.
🔹من بهش گفتم: سید جان فعلا کار داری، بهت نیاز است...
🔸گفت: بیشتر از ۳ سال خدمت کردم دیگه بسه... سرانجام در ایام محرم دستمزدش را گرفت و با لب خندان به جمع دوستان شهیدش پیوست.
🔺 راوی: همرزم شهید
@Modafeaneharaam
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #مهرداد_قاجاری
♨️گلــــزار شهــــدا
🌴همسر شهید روایت میکند: وقتی از کنار گلزار شهدا رد میشدیم، مهرداد سرعت ماشین رو کم میکرد و با یه حالت محزون رو به شهدا یه فاتحه میخوند. به مزار شهدا با انگشت اشاره میکرد و میشد صدای ذکر زیر لبش رو آروم شنید. همیشه میگفت: «خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیبشان کرد.»
🌴وقتی چشمم به نگاهش میافتاد، میدیدم که با یه شوقی به عکس شهدا نگاه میکنه که انگار داره دوستاش رو میبینه. موقعی که اسبابکشی کردیم، داخل خونهی نوساز خودمون اولین عکسی که از دیوارِ خونه آویزان کرد، عکس شهید قاسمی بود. میگفت:« میخوام به نور شهید زندگیم نورانی بشه.» مهرداد ارادت خاصّی به شهدا داشت.
@Modafeaneharaam
💌#خاطرات_شهدا
🟢شهید مدافعحرم #هادی_طارمی
💞پدر شهید نقل میکنند: هادی ابتدا در پادگان قدس به نیروهای عراقی و سوری که جهت آموزش به ایران میآمدند، آموزش نظامی میداد؛ مدتی به این کار مشغول بود تا اینکه سال۹۰ به سوریه رفت و مدتی در سوریه حاضر بود. زمانی که در سوریه بود، جهت محافظت از سردار سلیمانی، چندباری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقهی شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی، شیفتهی سردار شده بود؛ سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود.
💞با سردار سلیمانی رفتوآمد خانوادگی هم داشت. بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردار سلیمانی برایمان میآورد. هادی برای سردار سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار، اندازه چندین نیرو بود و با سردار سلیمانی بسیار مأنوس شده بود. سردار سلیمانی همیشه به هادی میگفته که من و هادی با هم شهید خواهیم شد. با سردار سلیمانی بسیار صمیمی بودند؛ سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقهمند بود و مثل پدر، دوستشان داشت.
🌸
🌸🌼
@Modafeaneharaam