eitaa logo
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
703 ویدیو
89 فایل
بسیج دانشجویی دانشگاه بین المللی قم _ واحد خواهران🌻 . 🌱 ارتباط با ما : @QomBasijkhaharan 👈 روابط عمومی بسیج ✉️☎️ 📍ارتباط با فضای مجازی 👈 @resaneh_bsij 📝 ثبت‌نام 👈 @NiroEnsani_bsij
مشاهده در ایتا
دانلود
مـاهــ نشان💫 🇵🇸🕊️
📝 خوانده بودم دانشجویان از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته‌اند دیده بودم؟ نه خوانده بودم دانشجویان فلان تشکل اگر از نامزدی حمایت می‌کردند، رئیس جمهور می‌شد، دیده بودم؟ نه شنیده بودم دانشجو جریان‌ساز است، کنشگر است، تصمیم‌ساز است، ولی ندیده بودم، نچشیده بودم... همیشه دوست داشتم در قامت دانشجو، از شکوفاییِ کشورم دفاع کنم. سال ۹۴ که برجام تصویب شد، غرورملی‌ام حسابی خدشه‌دار شد دوست نداشتم بار دیگر این اتفاق تکرار شود هسته‌ای برای من حکم ناموس داشت دانشی که برای داشتنش، سالها تلاش کرده بودیم و از خون، مایه گذاشته بودیم. دانشی که قرار بود برای بیماران درمان باشد، برای گیاهان قوت، و برای تاریکی‌ها روشنایی دانشی که قرار بود قدرت دستان ما باشد برایم دلیلی نداشت که بر سر دسترنجمان مذاکره کنم حرفمان از اول یکی بود، سلاح هسته‌ای حرام است ولی برای بقیهٔ استفاده‌ها، دلیلی ندارد به کسی جز خدا جواب بدهیم ما بندهٔ خدا هستیم نه کدخدا... امروز تاریخ، به من فرصت دیدن داد اینکه این برگ از تاریخ را، خود، با حنجرهٔ خود قلم بزنم. که آیندگان بنویسند، ما شنیدیم که دانشجویان از حق غنی‌سازی اورانیوم دفاع کردند که صدایشان بر جهانیان حجتی شد که پشت حرف رهبرشان هستند و از حق خود کوتاه نمی‌آیند. بله اینبار من خودم دیدم که برگی از تاریخ ایران، چگونه رقم خورد .... ✍🏻 ۱ خرداد ۱۴۰۴ تجمع دانشگاهیان استان قم، در حمایت از غنی‌سازی هسته‌ای 🇮🇷@Bkh_Qom
. 📝 شب عاشورا بود همان شبی که شهادتنامهٔ عشاق امضا می‌شود همان شبی که می‌نشینی با خودت حساب و کتاب می‌کنی که چطور باید از فردا خودت را به « در رکاب امام شهید شدن» برسانی توی هیئت نشسته بودم، دقیقاً رو به روی صفحهٔ نمایش، مداح داشت سینه‌زنی می‌خواند و من در هوای خودم بودم یکهو تصویر مانیتور عوض شد، اما صدا نه تصویر ورود رهبر را به حسینیهٔ امام نشان می‌داد و مردمی که از سر شوق، دست و پایشان را گم کرده بودند تماماً شوق بودند و ارادت و... فوق العاده بود فوق العاده قلبم شروع به تپش کرد چشمانم بی‌تاب شدند تمام وجودم آرامش و شوق شد مگر این تصویر چه فرقی داشت؟ چرا حالا پخش شد؟ تمام وجودم شعار می‌داد: ابوالفضل علمدار، خامنه‌ای نگه دار ذهنم شروع به جستجو کرد مراسمات امسالِ بیت که نیست سال‌های قبل هم که نیست تصویر مدام تکرار می‌شد نکند ام... نمایشگر ترجمه کرد حضور رهبر انقلاب در مراسم شب عاشورای حسینی امشب وای خدای من امشب همان شب که شهادتنامهٔ عشاق امضا می‌شود همان شب که از امام، لیاقت پادررکابی طلب می‌کنی، دقیقاً همان شب... و آه خدای من خدا خودش می‌داند چطور شب عاشورا آرزوهای بنده‌اش را سر و سامان ببخشد چطور قلبش را آرام کند. مگر یک تصویر چقدر می‌تواند آرامش داشته باشد چطور می‌تواند اشک شوق، اشک اطمینان، اشک ارادت بیاورد روی صورت من، همزمان اشک دشمن را دربیاورد، از اقتدار رهبر، از علاقهٔ مردم به رهبر و از میزان ذلت و خواری و همیشه نقش بر آب شدن نقشه‌هایش آه هنوز چشم‌هایم مواج است و قلبم را می‌ببینم که سعی می‌کند از حصار استخوان‌هایم رهایی پیدا کنند. خدا، فوق العاده است گاه معجزه‌اش را می‌نشاند روی لبخند مردی که نمایندهٔ حجت او بر زمین است تا نشان دهد اگر قدرت برای خداست و اگر در راه خداست و اگر بر تن مردان خداست گاه حتی با یک ورود می‌تواند از هزاران بمب اتم هم، قدرتمندتر باشد. تصاویر تکرار می‌شد مداح هنوز از امام می‌خواند و اما آنچه در دل و جان ما می‌گذشت این بود: کاش خدا عمر ما را بگیرد و به عمر ولی اضافه کند. ما این عمر ناقابل را مگر جز برای جنگیدن در راه ولیِ خدا می‌خواهیم؟ کاش جان فدای رهبرمان شویم. کاش در راه ولی، در رکاب ولی شهید شویم. و کربلای ما امروز همین جاست همین جمهوری اسلامی همین میهن خدایی همین ایران عاشورایی... ✍🏻۱۴ تیرماه ۱۴۰۴، مصادف با ۹ محرم الحرام ۱۴۴۷ حضور مقام معظم رهبری در مراسم شب عاشورای حسینی، در هنگامهٔ نبرد با استکبار جهانی. 🇮🇷@Bkh_Qom
به نام خدا ✨ 📝 روایت اردوی جهادی کرمانشاه در دل پهنای شب، اتوبوس به سمت ثلاث باباجانی کرمانشاه حرکت کرد، طبق عادت همیشگی از پنجره به جاده خیره بودم و به این چند روزی که در پیش رو بود فکر می‌کردم، به اتفاقاتی که قرار است رخ بدهد، به مردمان محلّی کُرد، به فرهنگ و لهجه شیرینشان، به مکانی که قرار بود برویم، به آب و هوا، به اولین تجربه جهادی، به حس و حالی که قرار است تجربه کنم و برایم خاطره شود، به بچه‌ها. کودکان همیشه مهم‌ترین دلیل و انگیزه برای من در زندگی بودند و حتی مهم‌ترین دلیلی که باعث شده بود من راهی این دیار بشوم . پس از طی کردن مسافت طولانی، صبح به کرمانشاه رسیدیم و پس از کمی استراحت و مشخص شدن مسئولیتمان به مدرسه رفتیم. بی‌شک بسیار خوشحال بودم که قرار است هر روز ساعاتی را در مدرسه پیش بچه‌ها باشم و آرزویی را که همیشه داشتم در واقعیت تجربه و زندگی کنم. بچه‌ها از حضور ما خوشحال و متعجب بودند ولی من و دوستم توانستیم همان روز اول با آن‌ها ارتباط بگیریم، و دلیل حضورمان را برایشان گفتیم و با هم صحبت کردیم. از خودمان و شهرمان گفتیم، آن‌ها هم همینطور. عاشق اسم‌هایشان شدم: روژان، ژوان، هیژا، ماکوآ، سدنا، کانیا واقعا دنیای کودکی آن‌ها را دوست داشتم. من را به یاد دوران دبستان خود می‌انداخت. بسیار زیرک، باهوش، خلاق و اهل ورزش بودند. اما تاثیر رسانه هم باعث شده بود که از فرصت‌ها و زیبایی‌های شهرشان کمی غافل شوند. روزها پی هم گذشت و ما هر روز به کلاس بچه‌ها می‌رفتیم و کارهای مختلفی را انجام می‌دادیم: گل بازی و خلاقیت، رنگ آمیزی، آموزش مهارت‌های زندگی، بازی علاوه بر این‌ها دیوارهای مدرسه را رنگ و طرحی تازه بخشیدیم. آرامشی که در پی رنگ آمیزی دیوارها، برخورد بچه‌ها و مردمان آنجا بود را واقعا دوست داشتم. رنگ آمیزی و نقاشی همیشه من را به آرامشی عمیق دعوت می‌کرد اما اکنون با حضور در ثلاث باباجانی دوچندان شده بود. هنوز مزه چای داغ و شیرینی محلی کرمانشاهی زیر زبانم مزه می‌کند که از سخاوت مدیر مدرسه بود که شب‌ها موقع رنگ آمیزی برایمان می‌آورد. هر روز که می‌گذشت و به پایان اردو نزدیک می‌شدیم من فهمیدم که جهاد فقط یک واژه نیست بلکه تجربه‌ای است که دل آدم را عوض می‌کند . فقط رنگ آمیزی دیوار، ساختن خانه نیست بلکه بازسازی روح و رنگ دادن به قلب و زندگی خود است . و حتی فکر نمی‌کردم خداحافظی از بچه ها انقدر سخت باشد که چشم‌های آبی و سبزشان از شدت گریه قرمز شود و من را هم بغضی نفس گیر اسیر کند و چون می‌دانستم دلم برایشان تنگ می‌شود با تک تکشان عکس یادگاری گرفتم . در نهایت خوشحال هم بودم که این موهبت نصیب من شد که این لذت زیبا را بچشم و هموطنانم را در سایر نقاط ببینم و بتوانم قدمی برای آنها بردارم ، فهمیدم ساده ترین کار‌ها اگر در راه خدمت باشد زیباترین هنر می شود. ✍🏻محدثه صالح پور ❣ثلاث باباجانـــــــی، مهرماه ۱۴۰۴ | 🇮🇷 @Bkh_Qom