eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
6.1هزار دنبال‌کننده
42.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
349 فایل
عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌‌ فرهنگ و حجاب @AXNEVESHTEHEJAB پاسخگویی به شبهات @n_bande @hg1413 @sjd_k1401 ارتباط با ما @KavoshGar12
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️ یکطرفه #قضاوت نکنیم! هر دو زشت است: ❌هم #توهین به #پلیس امنیت کشور.. ❌هم #نهی_از_منکر با #عصبانیت و #نامهربانی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💢 پُز روشنفکری در ایران! اصالتا و اندیشه اصلاحِ جامعه عنصر مطلوب و ارزشمندی است، اما در تاریخ ایران، ما بجای با معضلی بنام پُز روشنفکری مواجه هستیم! مثلا کسانی که صبح تا شب در پُز میدهند که: همدیگر را نکنیم! در انتخاب یکدیگر نکنیم! انسانها در نوع ، عقاید و رفتار آزادند! حقوق شهروندی در رعایت نمیشود! و تعصبات دینی باعث عقب ماندگی بشر است. تحمل مخالف اصل اول آزادیست! همه این خلاصه و ریشه نظریات روشنفکرمابآنه در کشور ماست، آن چیزی که جماعت روشنفکر از سنت روشنفکری فرانسه به برده اند، نوشتن مقاله، رمان و یا آسیب شناسی جامعه خودی نیست، صرفا آموخته اند که داشته های ملی خود را با هر بهانه ای کنند. اما کار به صحت این نداریم، مساله عمل متناقض کسانی است که پُز روشنفکری میدهند. در این سالها فراوان دیده ایم که این مدعیان در به هیچ کدام از این شعارها پایبند نیستند. مثلا اگر یک کند، اسمش میشود: آزادی در انتخاب و کسی حق ندارد در کار او کرده و او را قضاوت کند زیرا یک امر شخصی است! اما خدای نکرده، اگر یک خانم مانتویی و یا در عرف مشهور به فرضا تغییر رویه دهد و از فردا چادر سر کند، دمار از روزگارش در میاورند. آنقدر قضاوتش میکنند تا از کرده خود پشیمان شود، میگویند از روی ریا این اُمل که در گذشته هر کاری کرده و سابقه بدی دارد شده است‌. این مثال را در همه زمینه ها در رفتارهای متناقض این جماعت میتوان براحتی مشاهد کرد. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷 🌷 قسمت چند مرده حلاجی حدود ساعت 8 شب، بررسی افراد مصاحبه شده تمام شد... دو روز دیگه هم به همین منوال بود ... اصلا فکر نمی کردم بین اون افراد، جایی برای من باشه ... علی الخصوص که آقای افخم اونطور با من برخورد کرده بود ... هر چند علی رغم رفتارش با من، دقت نظر و علمش به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد ... شیوه سوال کردن هاش و برخورد آرام و دقیق با مصاحبه شونده ها ... از جمع خداحافظی کردم، برگردم ... که آقای افخم، من رو کشید کنار ... - امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ... قضاوت در مورد آدم ها اصلا کار ساده ای نیست ... و با سنی که داری ... نمی دونستم به خاطر توانایی اینجا بودی یا ... بقیه حرفش رو خورد ... - به هر حال می بخشی اگر خیلی تند برخورد کردم ... باید می فهمیدم چند مرده حلاجی ...😊 خندیدم ...😃 - حالا قبول شدم یا رد؟ ... با خنده زد روی شونه ام ...😉 - فردا ببینمت ان شاء الله ... از افخم دور شدم ... در حالی که خدا رو می کردم ... خدا رو شکر می کردم که توی اون شرایط، در موردش نکرده بودم ... آدم محترمی که وقتی پای حق و ناحق وسط می اومد ... دوست و رفیق و احدی رو نمی شناخت ... محکم می ایستاد ...✋ روز آخر ... اون دو نفر دیگه رفتن ... من مونده بودم و آقای علیمرادی ... توی مجتمع خودشون بهم پیشنهاد کار داد ... پیشنهادش خیلی عالی بود ... - هر چند هنوز مدرک نگرفتی ولی باهات لیسانس رو حساب می کنیم ... حیفه نیرویی مثل تو روی زمین بی کار بمونه ... یه نگاه به چهره افخم کردم ... آرام بود اما مشخص بود چیزهایی توی سرش می گذره ... که حتما باید بفهمم ... نگاهم برگشت روی علیمرادی ... با احترام و لبخند گفتم ... - همین الان جواب بدم یا فرصت فکر کردن هم دارم؟ ...😊 به افخم نگاهی کرد و خندید ...😁 - اگه در جا و بدون فکر قبول می کردی که تشخیص من جای شک داشت ... از اونجا که خارج می شدیم ... آقای افخم اومد سمتم ... - برسونمت مهران ... _نه متشکرم ... مزاحم شما نمیشم ...هوا که خوبه ... پا هم تا جوانه باید ازش استفاده کرد ... خندید ... - سوار شو کارت دارم ... حدسم درست بود ... اون لحظات، به چیزی فکر می کرد که حسم می گفت ... حتما باید ازش خبر دار بشی ... سوار شدم ... چند دقیقه بعد، موضوع پیشنهاد آقای علیمرادی رو کشید وسط ... - نظرت در مورد پیشنهاد مرتضی چیه؟ ... قبول می کنی؟... - هنوز نظری ندارم ... باید روش فکر کنم و جوانب رو بسنجم... نظر شما چیه؟ ... باید قبول کنم؟ ... یا نه؟ ... . ادامه دارد... 🌟نويسنده:سيدطاها ايماني🌟 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI