eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.7هزار دنبال‌کننده
249 عکس
63 ویدیو
19 فایل
✍🏻 سیدعلی روح‌الامین دکترای فلسفه‌ی هنر | طلبه‌ی درس‌خارج قم www.varastegi.ir ارتباط>> @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال، روا است)
مشاهده در ایتا
دانلود
فردید – زمانه ما بقدری فاقد و است که حتی معنای الفاظ پیش پا افتاده را هم غلط ترجمه و بکار میبرد . همین را در نظر بگیرید . به اومانیزم میگویند بشر دوستی . در حالیکه بشر دوستی معادل " " است . میبدی – و شما هم معتقدید که عصر حاضر هیچ قرابتی با فیلانتروپی و بشر دوستی ندارد ؟ فردید – نه تنها قرابتی ندارد ، بلکه مخالف آن است . یعنی اگر درست بنگریم ، میزانتروپی است ، یعنی مقت الانسان ، یعنی دشمنی ، خصومت و عداوت و کین توزی افراد با افراد وقتی مصادر فرهنگستانی و لغت سازان این چنین معانی الفاظ را قلب میکنند ، خوب معلوم است که تفهیم آراء فردید برای دیگران مشکل میشود . معانی چون به وفق منزل افتاد در افهام خلائق مشکل افتاد شاید این را حمل بر پرمدعائی بنده کنید . ولی چه باک .
فردید: مسلم بدانید اگر این حقیر تا پنج سال دیگر زنده بمانم – با اینکه نمیدانم حتی تا پنج ساعت دیگر زنده باشم – سه اثر از خود باقی خواهم گذاشت . نه...نه..چهار اثر : یکی " سیر حکمت و فلسفه در غرب از کانت تا هیدگر" و دیگر کتابی در فلسفه تاریخ یا دقیق تر بگویم " گذشت از فلسفه تاریخ به علم الاسماء وعلم الصور تاریخی " و از این دو مهمتر کتاب " " و " " است که اکنون کار آن تمام شده است و به پاکنویسی آنها مشغولم ، کار اساسی من که حکم درآمد به دو کتاب دیگر را دارد همین است . مسئله اینجا نیست ، بلکه "سیر" است. ‌
میبدی: می رسیم به این نکته که فکر و دکر شما معطوف به است ...حکمت معنوی اسلام... فرديد – اگر این مطالب را مولود خود ستائی من ندانید ، بله . اما باید قبلا عرض کنم که برای من " " و " " دو چیز است . بنده مفهوما یعنی از لحاظ از این مراتب گذشته ام . اما از جهت " " این خود مطلب دیگری است . میبدی – و اینکه انسان معنا و به حقیقت از این مراتب گذشته باشد ، از است ،نه . فردید – کاملا صحیح است . و براستی اگر بگویم که اگر من تا دم مرگ این توفیق را داشته باشم که معنا و به حقیقت از این مراتب بگذرم زهی سعادت ... گر چه وصالش نه بکوشش دهند آنقدر ای دل که توانی بکوش به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود محال باشد که این کار بی حواله برآید می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار کاین موهبت رسید ز دیوان قسمتم قسمت حوالتم به خرابات میکند هر چند این چنین شدم وآن چنان شدم هر وقت در بیان مطالب خود استشهاد به ابیات میکنم باور بفرمائید همانطور که بسیاری از اشخاص گفته اند ، حرفهای خودم را فراموش میکنم . اینجاست که دلم می خواهد مطالب را به کناری بگذارم و به حافظ بپردازم . من حافظ را خوب میفهمم و خوب میتوانم حافظ را شرح دهم . امروزیان ، این آدمها که می بینید خود را مرید حافظ و حافظ شناس جلوه میدهند رویشان به حافظ نیست بلکه پشت شان به اوست . اعم از اینکه حافظ را بستایند یا نکوهش کنند ، عزیز بدارند یا ملامت کنند . حالا آیا من با حافظ یعنی جوهره اصلی حکمت معنوی ، همسخنی یا به اصطلاح غربی ها " " دارم یا نه ؟ این دیگر نفی و اثباتش حق من نیست . من نمیدانم با حافظ همسخن هستم یا نیستم ،ولی مفهوما حافظ را می شناسم و خوب هم می شناسم . ‌
@varastegi_ir ๛ وارَستِگینظم در زمانه ما.mp3
زمان: حجم: 30.71M
🎧 💠 عنوان: نظم در زمانه ما 🎙 حجت‌الاسلام نجات بخش 🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۱۰/۸ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 👥 نظرات شما درباره این جلسه: 🔍 https://varastegi.ir/3016 ‌ ‌
نرم افزار ‏«شبکه اجتماعی ویراستی» توئیتر ایرانی: http://cafebazaar.ir/app/?id=com.virasty.app&ref=share صفحه وارستگی در "ویراستی": Virasty.com/varastgi ‌ ‌
فردید: بنده كتب آسماني را مقدم مي‌گيرم از كتب افلاطون و ارسطو حتي زمانا. كلام‌الله مجيد تقدم دارد نسبت به افلاطون و ارسطو حتي زمانا . اين نكته باريك است. اگر شما به زمان فاني برويد تقدم با آنهاست اما در زمان باقي اول كلام الله است. بعدش كتب يوناني. حالا من اگر بخواهم اين را توضيح كنم بايد بروم به دقايق حكمي و اعيان ثابت و سوابق مطلب. كلام الله پريروزي و پس فردايي است و با كلام الله مجيد نبوت ختام مي‌پذيرد. پيغمبر اسلام خاتم‌الانبياء، است. خاتم كدام انبياء؟ انبياء پريروز و در خود قرآن و اخبار هم بارها و بارها گفته شده كه هر چه فرهنگ و تمدن اسلامي جلوتر مي‌رود و باصطلاح تكامل (!) پيدا مي ‌كند. از الله دور مي‌شود تا جايي كه امام زمان ظهور مي‌كند.
سوال: يعني فلسفه زدگي. دين و فلسفه با هم جمع مي شود يا نه؟ فردید: دين ديروز تا كنون كوشيده است كه جمع كند با و با يونانيت. نمي‌شود هم كه جمع نكند. است و نقل، اين عقل چيست؟ عقل قرآني است كه با نقل مي‌خواهيم جمع كنيم؟ يا عقل غيرقرآني است؟ اين مساله تاريخ دارد، اين عقل يوناني است كه تا كنون كوشيده شده با نقل جمع شود. حالا ما بگوئيم كه چرا جمع كردند؟ است. بايستي بيايد به جايي كه تاريخ انقلاب پيدا كند. حوالت كه مي‌گويم شعار نيست! بلكه با شعورقرين است - يا با خودآگاهي - اما حالا من اگر بخواهم كه بيان كنم حوالت چيست بايد بروم به . خودش چندصفحه لازم دارد. آنهم با اين الفاظ فاقد ذكر و فكري كه امروز در باب و دراين ترجمه‌ها، نابجا استفاده مي‌كنند. بعضي از مسائل سابقه غربي دارد. در كتب تاريخي اين مسئله مطرح است، در دوره اسلام هست، دردوره جديد هست، در قرون وسطي هست. معمولا در كتب غربي اين مسئله را تحت عنوان مسئله دو حقيقت مي آورند. يكي را مي‌گويند حقيقت عقلي و يكي را مي‌گويند حقيقت ديني يا نقلي. اين دو با هم جمع مي‌شود يا نه؟ هر دو بايد باشد يا يكي برود و ديگري باقي باشد؟ در اسلام عقل و نقل داريد. رابطه عقل و نقل در كتب هست. گفته‌اند كه هرچه به آن عقل حكم كرد، نقل و شرع و دين هم به آن حكم مي كند. يا هر چيز به آن نقل و دين و شرع حكم كرد، عقل به آن حكم ميكند. عقلي در قرآن آمده است ، آنچه به آن نقل، شرع ، دين و به تعبير من " " حكم كرد، عقل قرآني هم به آن حكم مي‌كند يا نه؟ حرف اين است كه عقل، عقل قرآني نيست، عقل يوناني است. سوال: آنچه به آن دين حكم مي‌كند، عقل يوناني آيا به آن حكم مي‌كند؟ فردید: اگر تفكر ، تفكر قرآني بود ديگر نقل و دين و سمع با آن هيچ اختلافي نداشت، كه ما همچه مسائلي را طرح كنيم. اين بعداز يونان در كار مي‌آيد. جمع بين عقل و دين در دوره جديد يك صورتي دارد، دوره اسلام صورت ديگر دارد. البته دوره اسلام با قرون وسطي نزديك است با اين اختلاف كه اسمي كه اسلام مظهرش است، ‌غيراز اسمي است كه مسيحيت مظهرش است. در دوره جديد هر چه بكوشند تا عقل و دين را با هم جمع كنند، حوالت تاريخي چنين آمده است كه اصالت با عقل باشد. اين عقل نه عقل در مقابل احساسات و انفعالات نفس و اراده است، عقل به معني اعم است كه رأي باشد. اين كه در تعريف انسان مي‌گويند انسان حيوان راسيونال است، حيوان ناطق است، اين عقل، مفادش همان " النفس في وحدتها كل القوا" ست . يك انسان جديدي است، اين انسان جديد قائل به عقل خود بنياد است. در اين دوره ديانت و شريعت و سمع تابع اين عقل قرار مي‌گيرد. يكي از اين دين بهره بر مي‌دارد براي عقل، يكي هم دين را قبول ندارد. فرقي نمي‌كند واين غير از قرون وسطي و دوره اسلام است. دوره جديد با لذات به يك حقيقت بيشتر قائل نيست و آن حقيقت عقلي است. اين حقيقت عقلي سه جلوه پيدا مي‌كند. يكي " حيات انفعالي" است . يك جهتش اخص لفظ " ادراك عقلي" است. يك جهتش "اراده" است . يك شاعري مي‌رود به انفعالات نفس و مي‌شود سانتيما نتاليست كه امروز ترجمه مي‌كنيم به عواطف ـ كلمه هم غرب زده و فاقد ذكر و فكر است كه از مصر آمده است ـ يكي بيشتر مي‌رود روي جهت انتلكت و انتلژانس و " حيات انتلكتوئل" يعني عقل به معني اخصش، يعني ادراك عقلي. يكي مي‌رود به اراده و به مشيت. اين هر سه " انساني" است. مشيت هم مشيت الهي نيست. انسان اصالت پبدا كرده است. اومانيسم اصالت پيدا كرده است. اين اصلاح ديني كه مي‌گوييم و بعدش هم كاتوليك و پروتستان هر دو تابع مشيت انساني‌اند. يعني اومانيسم كه نوزائي (رنسانس) با آن شروع مي‌شود. ‌