✍داستانش شبیه فیلم های سینمایی بود:
مجید، پسری 20 ساله، میره پیش پلیس و میگه من دزدم!
داستان چی بوده؟ بابای مجید به دلیل بدهی میفته زندان، مجید تحت تأثیر یکی از دوستاش وارد باند سرقت میشه، بهش میگن از دلهدزدی باید شروع کنی تا حرفه ای بشی و بیای بالا! در حد نوشابه و سیگار و اینا از مغازه ها می دزدیده، یه بار که چندتا نوشابه زیرلباسش میذاره و میاد بره، فروشنده یه کیسه مواد غذایی بهش میده :)
مجید میگه دزد نیستم و بهخاطر پدرم مجبور شدم این کار را انجام بدم، فروشنده هم میگه من خودم خیّرم و یه تعدادی را هم میشناسم، کمکت می کنم...
این میشه که مجید عذاب وجدان میگیره میاد پلیس اعتراف میکنه و اعترافش منجر به دستگیری اون باند سارقان حرفه ای میشه
#سرقت #کار_تربیتی
@tahbin