هدایت شده از شعر هیأت
🔸این یادداشت را با سخنان حکیمانه رهبر معظم انقلاب در باب مرثیهسرایی به اتمام میرسانیم:
«یک قسم منبر هم مربوط به مدایح و مراثی اهلبیت است. البته ما در باب مرثیهخوانی حرفهای زیادی داریم. بارها هم ما توی همین جلسه به شما مداحهای عزیز عرض کردیم، جاهای دیگر هم گفتیم که در مرثیهخوانی بایستی به «صدق واقعه» پایبند بود. درست است که شما میخواهید مستمع خودتان را بگریانید، اما این گریاندن را به وسیلۀ «هنرنمایی در کیفیت بیان واقعه» تأمین کنید، نه در ذکر واقعهای که اصل ندارد. ما در گذشتهها سراغ داشتیم -انشاءالله حالا آن جور نیست- که بعضیها فیالمجلس یک چیزی را جعل میکردند؛ نکتهای همانجا به ذهنش میآمد، میدید خوب است، موقعیت خوب است، همانجا میگفت و از مردم اشک میگرفت! این درست نیست. اشک گرفتن از مردم که هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشکآلود -که اشک را به چشم میرساند و چشم را اشکبار میکند- به معارف زلال است؛ البته با هنرنمایی.» (۱۳۸۹/۳/۱۳)
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
💠 غبار بهشت
«ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیهالسلام)»
🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگیشان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایهها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر میکرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آنها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیهالسلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) مشرف میشدند. از خانوادهای ناصبی غیر از این انتظار نمیرود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیهالسلام) و آل علی و مریدان علی بریدهاند.
گذشت تا لطف عام الهی شامل آنها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمالالدین روز به روز قد میکشید و بزرگتر میشد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی میسرود. روزی که مادرش احساس کرد جمالالدین میتواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد.
🔸 همواره کاروانهایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعهنشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) میشدند و در مسیر خود از موصل عبور میکردند. جمالالدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروانها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمیدانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا اینکه میخواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهماالسلام) است، تا بیگدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیهالسلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیهالسلام)! چه حکایت غریبیست!
🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آنها به زیارت حسین(علیهالسلام) میروند. همانجا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعتها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیهالسلام) به کربلا.
اوقات نفسگیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را میبرند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایدهای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعلهها غوطهور بود اما احساس سوختن نمیکرد، گویا زبانههای آتش بر بدن او بیاثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم میتواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا!
🔸 پس از عمری دشمنی با اهلبیت پیامبر(صلواتاللهوسلامهعلیهوآله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هممسلکان سابقش تا حسین(علیهالسلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیهالسلام) را دستکم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد.
این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بیتعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیهالسلام) این است که هر سِحری را باطل میکند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود:
اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا
لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ
فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً
عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ
اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیهالسلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی.
پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیهالسلام) نشسته باشد، آتش نمیسوزاند.
🔹 جمالالدین از باورهای اجدادیاش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیهالسلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صلهای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعریست؛ صلهای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را میخواند، ناگاه پردهای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) به جمالالدین دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک میکرد.
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5954
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
📜 تازیانههای عدل
(سرگذشت نجاشی شاعر)
🔹قیس بن عَمرو معروف به نجاشی، از اصحاب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و از شعرایی است که در جنگ صفین حضور پررنگی داشت. سرودن شعر در فضایل حضرت، هجو دشمن، تقابل با شاعران جبهه مقابل و تکمیل نامههای مرسوله به معاویه با شعر، فعالیتهای ادبی او در جنگ صفین است. از او به شاعری ثابتقدم یاد شده که با روی نیزه رفتن قرآنها رخنهای در ایمانش ایجاد نشد و ماجرای حکمیت او را به مسلخ و مسلک خوارج نکشاند. او که با اظهار تأسف از نتیجه حکمیت اینگونه سرود:
كَفَى حُزناً انَّا عَصَينا اِمامَنا
عَلِيّاً وَ اَنَّ القَومَ طاعُوا معاوية
و اَنَّ لِاَهلِ الشّامِ فی ذاكَ فَضلَهُم
عَلَينا بِما قالوهُ فَالعَينُ باكيَة...
اين اندوه برای ما بس است که ما از امام خود علی(علیهالسلام) سرپيچی کردیم و آن گروه از معاويه اطاعت کردند.
شاميان از اين جهت بر ما برتری دارند و چون این را به رخ ما کشیدند جا دارد که چشم بگريد...
🔸 اما مسیر حق همواره پر است از پیچ و خمها و گردنههای صعبالعبوری که لغزش در آنها میتواند فرد خبره و کارآزمودهای مانند نجاشی را نیز به قعر درّه بیفکند. ماجرا از این قرار است که در روز اول ماه رمضان، نجاشی از گذری در شهر کوفه عبور میکرد. دوست شاعرش ابوسمّال به او تعارف کرد تا به منزلش رفته و از کبابی که در حال پختن است شکمی سیر بخورند. در ابتدا نجاشی از حلول ماه رمضان خبر داد و او را سرزنش کرد اما در نهایت به اصرارهای وسوسهانگیز ابوسمّال تن داد. به خانهاش رفتند و پس از اَکل مُفطِرات به شُرب مُسکِرات مشغول شدند. در حالتی که مستی به آنها غلبه کرده بود، دهان به خواندن اشعار مفاخرهآمیز باز کردند و قهقهه مستانهشان تا خانههای اطراف رفت.
در همسایگی ابوسّمال یکی از شیعیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زندگی میکرد. او نزد حضرت رفت و ماجرا را برای ایشان بازگو کرد. حضرت جمعی را به خانه ابوسّمال فرستاد تا آن دو نفر را گرفته و نزد ایشان بیاورند. آن دو که به حالت هوشیاری رسیده بودند، از سروصدا متوجه داستان شدند. صاحب بیت با شناختی که از مسیرهای فرعی داشت گریخت اما نجاشی به دست مأموران افتاد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پس از زدن صد ضربه شلاق (هشتاد ضربه حدّ شرب خمر و بیست ضربه تعزیر روزهخواری) او را در منظر عموم نگه داشت تا درس عبرتی برای همه باشد.
🔹 عشیره و همقبیلهایهای نجاشی که شاهد ماجرا بودند از اجرای این حکم به شدت ناراحت شده و آن را ظلمی در حق شاعر خدومی مانند او تلقی کردند. یکی از آنها به نام طارق بن عبدالله به حضرت اعتراض کرد که: نجاشی فردی اهل طاعت است و نباید برای ارتکاب چنین خطایی به شیوۀ اهل معصیت مجازات شود و باید در مجازات او جانب تخفیف رعایت میشد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با اشاره به آیهٔ۴۵ سورهٔ بقره «وَ اَنَّها لَكبيرَةٌ اِلاَّ عَلَى الخَاشِعينَ؛ قطعا این موضوع برای همه سخت است مگر برای اهل خشوع.» به او گوشزد کردند: مگر نه اینکه او یکی از مسلمانان است که هتک حرمت دین کرده و مرتکب حرام شده؟ ما هم حدی را که کفارهٔ گناه او است بر او جاری کردیم. سپس آیهٔ۸ سورهٔ مائده را قرائت کردند: «و لا يَجرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَومٍ عَلَى اَلّا تَعدِلُوا اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوَى؛ دشمنی با عدهای شما را به ترک عدالت نکشاند، عدالت را رعایت کنید که به تقوا نزدیکتر است.»
طارق تظاهر به پذیرفتن کرد اما در دل همچنان معترض بود. شب که شد به همراه نجاشی به سمت شام نزد معاویه رفتند و به گذشتهٔ درخشان خود پشت پا زدند. نجاشی که پیش از این مدافع امام علی(علیهالسلام) بود، این بار سرود:
اَلا مَن مُبلِغُ عَنّی عَلیّا
بِاَنّی قَد اَمِنتُ فَلااَخافُ
عَمَدتُ لِمُستَقَرِّ الحَقِّ لَمّا
رَاَيتُ قَضيّةً فيهَا اختلافُ
چه کسی از من به علی میرساند که من در جای امنی هستم و ترسی ندارم.
وقتی با ماجرایی مواجه شدم که در آن اختلاف است پس به سوی مسیر درست رفتم.
🔸 پذیرفتن عدالت امام علی(علیهالسلام) سنگین است، اما پس زدن محبت او سنگینتر.
آن دو تن گرچه نسبت به حضرت سخنان کنایهآمیزی بر زبان آوردند اما در مقابل معاویه با شجاعت تمام از ایمان امام علی(علیهالسلام) و اصحاب او دم زدند و به او گفتند: آمدنمان به اینجا نه برای آن است که تو را پذیرفتهایم، نه؛ آمدیم چون تاب تحمل عدل علی(علیهالسلام) را نداشتیم.
✍🏻 #عباس_همتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚 منابع:
- الغارات، ج۲، ص۵۳۳.
- ترجمهٔ الغارات، ص۱۳۳.
- وقعة صفین، ص۴۵۳.
- الشعر و الشعرا، ج۱، ص۳۱۷.
- شرح نهجالبلاغه (ابن ابیالحدید)، ج۴، ص۸۷.
- خزانةالادب و لب لباب لسانالعرب، ج۱۰، ص۴۲۰.
🌐 shereheyat.ir
✅ @ShereHeyat