eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
4.2هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
6هزار ویدیو
5 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl 📲ارسال‌پیام‌ناشناس: https://daigo.ir/secret/91680844406
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید"احمد مجدی‌"؛سردار شهیدی که در دوران دفاع مقدس غواص بود 📌شهید احمد مجدی فرمانده گردان مدافعان حرم در روز ۱۵ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۶ دیده به جهان گشود 🔸با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج درآمد؛ در زمان جنگ با وجود سن کم برای اولین بار در تیپ امام حسن(ع) در جزیره مجنون و هورالعظیم در جبهه حضور یافت 🔹با رزمندگان اندیمشک در لشکر 7 ولیعصر(عج) در ماموریت‌های مختلف در گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک به عنوان یک رزمنده سربازی امام زمان‌(عج) را پذیرفت. ▪️وی در عملیات والفجر ۸ غواص و خط شکن بود و به شدت مجروح شد و اما پس از چندین ماه تحمل و رنج و بدست آوردن سلامتی به جبهه بازگشت و به خدمت در جبهه ادامه داد. ▫️حاج احمد برای بار دوم به سوریه به عنوان فرمانده گردان مدافعان حرم لشکر ۷ ولیعصر(عج) جهت دفاع از حرم زینب کبری(س) رهسپار شد 🔻طراح و فرمانده عملیات آزاد سازی حلب بود و در این عملیات در بهمن ماه سال ۱۳۹۴ که منجر به آزادسازی دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا شد  در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ به آرزوی چندین ساله‌اش رسید و آسمان‌نشین شد گوشه ای از وصیت نامه شهید مجدی: ●دفاع از ولایت فقیه، ماندن در خط انقلاب، زندگی سالم و به دور از تجملات و مدگرایی، اداء فریضه نماز، دستگیری از افراد مستمند و ناتوان از جمله اموری است که باید به آن اهتمام بورزیم که ان شاءالله مورد رحمت و مغفرت خداوند سبحان قرار بگیریم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌سفر آخر... 🔸بار آخری که حسین به سوریه رفت من و خواهرم در منزل بودیم،حال همه گرفته بود،بغض گلوها را فشار میداد،حسین خیلی عادی بود نماز ظهر رو خوند،حمام کرد،وسایلشو مرتب کرد و محیای رفتن بود. 🔹چهره اش را که نگاه میکردم آرامش موج میزد ذره ای از اضطراب و دلهره در چهره اش ندیدم.با خودم میگفتم چطور میشود یک جوان ۲۲ساله آماده رفتن به و جبهه باشد ولی مضطرب نباشد؟ ▪️موقع خداحافظی مامان و خواهرم گریه کردند اما من به هر شکلی که بود خودم رو کنترل کردم و او را در آغوش کشیدم و گفتم :فکر نکنی من دلم برات تنگ نمیشه ها،برا منم خیلی سخته تو بری اما اگر رفتنت به نفع اسلام هست من دعاگوی تو خواهم بود و صبوری میکنم و به بقیه هم دلداری میدهم. ▫️موقع زدن این حرف سرم پایین بود چونمو گرفت و سرم رو بالا آورد و گفت:این تفکر درسته (به شوخی گفت عاشق این تجزیه و تحلیلت هستم) این آخرین گفتگوی من و حسین بود. 🔻به سرعت خداحافظی کرد و رفت .به آخرین پله که رسید یک نگاه معناداری کرد و رفت ...آخرین نگاه...آخرین دیدار آرامش چهره اش و سرعت دادن به رفتنش حجت رو تمام کرد که حسین ازین دنیا دل بریده و در انتظار وصال است. شهد شیرین شهادت گوارای وجودت... راوی:خواهر شهید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
•🇮🇷 : ″انقلاب اسلامی ما، یک انقلاب الهی بود.″ در فرازی از وصیت‌نامه «شهید حسنان» آمده است: با سلام به شما امت حزب‌الله! می‌خواهم چند کلمه‌ای با شما صحبت کنم.‌ ! انقلاب اسلامی ایران″، به دست شما ایثارگران شروع شد و به پیروزی کامل رسید؛ پس باید در ادامه دادن آن بکوشیم و مال‌ها و جان‌های خود را فدا کنیم و چه بسا مشکلاتی وجود دارد و باید تحمل کرد. ما، یک انقلاب الهی بود که شرق و غرب را به لرزه درآورد. انقلاب ما برای اسلام و کلمه توحید بود که از امام حسین(ع) آموختیم.‌  ای مردم! راه شهدا را ادامه دهید. با ادامه دادن راه شهدا که همان ادامه راه اسلام است باید به ابرقدرت‌ها بفهمانیم که دیگر نقش ژاندارم منطقه برای پاسداری از مناطق خاورمیانه را ندارند. _____________________ 🩸«شهید سعید حسنان» ″یکم اسفندماه ۱۳۴۴ در شهرستان سرخه به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم (فوت ۱۳۹۶) آرایشگر بود و مادرش معصومه(فوت ۱۳۹۳) نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ با سمت کمک آرپی‌جی‌زن در جزیره مجنون عراق به رسید. پیکرش ۳۷ سال در منطقه برجا ماند، و ۱۵ مهرماه ۱۴۰۰ پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد." 🇮🇷 انتشار به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی ایران [دانش‌آموزشهید‌سعیدحسنان] 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
خبر از شیرینی‌های جبهه ندارید! سعید فرزند سوم خانواده است. سال اول دبیرستان بود که جنگ آغاز شد. تا سوم دبیرستان تحصیل کرد. بسیجی دلاوری بود که از طریق سپاه اعزام شد و در لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب رزمید. سه نوبت به جبهه اعزام شد. خواهر سعید نقل می‌کند: «همگی دلتنگش بودیم. چهار ماهی می‌شد که در جبهه بود، اما مگر می‌آمد؟ تا این که نوزاد برادرم متولد شد. فکر کردم: خیلی خوبه، حتماً به هوای دیدن بچه‌ی داداش می‌یاد. باید منتظرش می‌شدیم تا خودش تماس بگیرد. بالاخره بهش گفتیم. گفتیم: جات خالیه! اینجا شیرینی بارونه! نمی‌دونی چقدر بچه شیرینیه. نمی‌یای ببینیش؟ گفت: ان‌شاءالله زیر سایه پدر و مادرش بزرگ شه. خبر از شیرینی‌های اینجا ندارین!» [خاطرات‌شهدا شهیدسعیدحسنان] 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada