eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺️ پسر آسمان ✍ نوشته‌ی اصغر فکور 📚 انتشارات سوره مهر 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/produc
کتاب زندگی‌نامه داستانی است. او از بهترین بود که در تحصیلات تئوری و عملی را با بالاترین نمرات به اتمام رساند و به ایران بازگشت. در ابتدای انقلاب او به اشتباه از خدمت منفصل شد اما او که تمام عشق و علاقه‌اش خدمت به میهن بود توانست دوباره نظر مسوولین را جلب کند و به صف نیروی هوایی بازگردد. او با آغاز جنگ تحمیلی در عملیات‌های بسیار مهمی شرکت داشت و به همراه دیگر خلبانان توانستند ضربات سهمگینی به و وارد کنند. این کتاب که سی و هشتمین جلد از مجموعه است ، برش‌هایی از زندگی این والا مقام را که در آخرین عملیات حماسی خود به حمله کرد و با ناامن کردن این شهر کنفرانس بین المللی صدام را به هم زد روایت می کند. این اثر به شکل مجموعه داستان‌هایی کوتاه نگاشته شده که تمامی آن‌ها با الهام از دست‌نوشته‌های خود شهید هستند. مطالعه این اثر برای آشنایی با زندگی و روحیات این مناسب و تاثیرگذار خواهد بود. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ فاتح بازی دراز ✍ نوشته‌ی نوید(هادی) صالحی 📚 انتشارات سوره مهر 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirp
این کتاب نگاه کوتاهی به زندگی از دارد که با آغاز جنگ تحمیلی به پیوست و با توجه به حساسیت منطقه در غرب کشور، موفق شد این ارتفاعات را از چنگ دشمن بعثی خارج کند. شهید وزوایی بنیانگذار حضرت سیدالشهدا (ع) بود و سرانجام در در مرحله اول عملیات که منجر به آزادی شد، بر روی جاده اهواز خرمشهر به شهادت رسید. شهید وزوایی_اولین نفری بود که در روز ۱۳ آبان وارد جاسوسی شد. کتاب در شانزده فصل از «تولد» تا «دیدار در قطعه ۲۶» زندگی این شهید بزرگوار را برای مخاطب روایت می‌کند. مخاطبان اصلی کتاب و هستند. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️تیم سربازها ✍ نوشته‌ی محمدعلی سپهر 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/product
کتاب نوشته‌ی توسط برای منتشر شده است. 🔹️برشی از کتاب: او نامه را باز نمی کند. فقط آن را بو می کند و می گوید: (( چه عطر خوبی!)) و آن را به من پس می دهد. ((عشق یک هدیه آسمونیه، نصیب همه نمی شه! فقط اونا که پاک و مقربن و خداوند ازشون راضیه، دچار این حس آسمونی می شن.)) بعد دوباره سکوت می کند. فرمانده با آن دست های بزرگ و قوی که روی زانوهایش تکیه داده، مثل همیشه صبور و سنگین است. سکوتش مثل حرف می ماند. آدم به فکر می افتد و پیش او با خودش خلوت می کند. چاره ای نداریم تا منتظر شوم و ببینم آخرش چه می شود. سعید می گفت: (( فرمانده حکم پدر رو داره. تو هر کاری با اون مشورت کن. هر چی بگه، همونه!)) خدا خدا می کنم توی آن وضعیت، کسی وارد چادر حاجی تهامی نشود و بویی از ماجرا نبرد. از بیرون سرو صداهایی می آید و مثل همیشه چند لحظه بعد، پیک گروهان که سرباز بلند قد خاک آلودی است، داخل می آید و سلام می دهد و چند نامه را جلو فرمانده می گذارد و منتظر می ماند. @shop_sarir