#شهید
#بیتالمال
#علی_صیاد_شیرازی
🌷جلسه که تمام شد، صِدام کرد، گفت: جلسهی امروز همهاش اداری نبود. حرف و کار شخصی هم بود. هر چقدر بابت پذیرایی هزینه کردین، بنویسید به حساب من.
✨🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#شهید
#بیتالمال
🔸 درس بزرگ شهید مهدی باکری برای تاریخ
🌷وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند، برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفتهام متأثر شده است.
🌷خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟!
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#شهدا
#سیره
#بیتالمال
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهلبیت (علیهمالسلام)
🔰 وقتی در بسیج بود شبها در راهرویی که بیرون پایگاه بود و چراغ روشن داشت، مشغول مطالعه میشد. به او گفتم: چرا در این سرما اینجا درس میخوانی؟! تو حق به گردن این پایگاه داری؛ بدون اینکه مزدی بگیری تمام در و دیوار اینجا را گچ کاری کردی. تزئینات اینجا هم که کار توست. هادی گفت: من درس را برای خودم میخوانم، پس نباید از نوری که هزینهاش را بیتالمال میدهد استفاده کنم. اما در راهرو چراغها تا صبح روشن است.
🌹 شهید محمدهادی ذوالفقاری
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#شهدا
#بیتالمال
🌷یکی از دوستان شهید هادی میگفت: در یکی از واحدهای جبهه، در یک اتاق خلوت با ابراهیم صحبت میکردم. بحث در مورد مسائل جبهه و جنگ بود. کمی بعد صحبت به مسائل شخصی کشیده شد.
ابراهیم گفت: پاشو برویم بیرون پیش بچهها، اینجا چراغ بیتالمال به خاطر ما روشن است و ما هم مشغول صحبت شخصی شدهایم و...
🌷در راهرو لامپهایی داشتیم که شب هم روشن بود. هادی ذوالفقاری آنجا در سرما مینشست و درس میخواند.
وقتی به او میگفتیم که چرا اینجا درس میخوانی؟!
میگفت: من این درس را برای خودم میخوانم، درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیتالمال پرداخت میشود استفاده کنم.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#شهدا
#بیتالمال
🌷یکی از دوستان شهید هادی میگفت: در یکی از واحدهای جبهه، در یک اتاق خلوت با ابراهیم صحبت میکردم. بحث در مورد مسائل جبهه و جنگ بود. کمی بعد صحبت به مسائل شخصی کشیده شد.
ابراهیم گفت: پاشو برویم بیرون پیش بچهها، اینجا چراغ بیتالمال به خاطر ما روشن است و ما هم مشغول صحبت شخصی شدهایم و...
🌷در راهرو لامپهایی داشتیم که شب هم روشن بود. هادی ذوالفقاری آنجا در سرما مینشست و درس میخواند.
وقتی به او میگفتیم که چرا اینجا درس میخوانی؟!
میگفت: من این درس را برای خودم میخوانم، درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیتالمال پرداخت میشود استفاده کنم.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena