- قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را علی❤️

همه زندگی اش با حضرت زهرا ' علیها السلام ' پیوند خورده بود...    وقتی ازدواج کرد مهریه زنش شد ، مهریه حضرت زهرا ' علیها السلام '   دو تا آرزو توی زندگی داشت   اول اینکه خدا بهش یه دختر بده تا اسمش رو بذاره ' فاطمه '   دوم اینکه وقتی شهید شد گمنام بمونه مثل حضرت زهرا ' علیها السلام '   جفت آرزوهاش مستجاب شد و بابای فاطمه گمنام موند😔 🌷شهید حمزه علی انسانی 🌷یادش باذکر #صلوات @shahidmosavinejad

اول ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) حجت الاسلام #عالی سالروز #ازدواج_حضرت_علی_حضرت_فاطمه

#قرار_همیشگی اما این جمله بر گرفته از کجاس؟ ✍جوونای اصفهونی یه قرار همیشگی روز های یکشنبه یک جای دنج از گلستان شهدا رو داشتن که نمیدونم هنوزم هست یانه مزار شهیدی اونجاست به نام شهید رسول باطنی وقتی این مسیر زیبا رو میخوای بری و به اون چهره نورانی و سنگ مزار متفاوتش برسی یه تابلوی خاکی رنگ تو اون محیط سرسبز بالاسرت خورده که روش به خط قرمز نوشته #قرار_همیشگی دقیقا از همونجا یک کوچه دلنشین وا میشه که چند متر بیشتر نیس و تهش مزار شهید باطنی و دوتا نیمکت دو طرف مزار هست که دلنشینی خاصی بهش میده وقتی با رفقا میری اونجا میشینی انگار خود شهید بزرگ جمع شماس و داره باهاتون حرف میزنه... خلاصه اولین بار این جمله رو اونجا دیدم و بدجوری به دلمون نشست معنا و مفهوم خاصی هم که داشت

آخرین باری که توفیق حضور در جوار نورانی آقا رسول رو داشتیم...❤️

یَا مَا حِیَ السَّیِّئَاتِ ای محو کننده بدی ها پیام اومد می شوریم می بریم بابا غصه ات چیه؟! #جوشن_کبیر

معصومین علیهم السلام ۱۴ نفر بودن... غیر از اون ۱۴ بزرگوار دنبال معصوم نگردین همه ممکنه اشتباه کنن، خطا کنن.. اگه بعد از اشتباه پشیمون شدن، سعی کنین ببخشیدشون با این کار بهشون کمک میکنین بتونن باز هم به سمت خوبی ها حرکت کنن... باید ببخشین تا خدا هم ببخشه... به این فکر کنیم که ممکنه ما هم اشتباهات بزرگ کنیم و محتاج بخشش دیگران باشیم.

اولین🎊 مراسم عقد 🎊 در مترو رونمایی شد😍 «اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است.» با گذشت فقط چن روز از توصیه امام جامعه وتوصیه به ازدواج آسان دختران مروجین معروف در لبیک به این تأکید مقام معظم رهبری ،با هدف ترویج ازدواج آسان یه جشن ساده وصمیمی تو مترو به پا کردند که با استقبال بی نظیر اقشار مختلف مردم مواجه شد .👏👏👏 #ازدواج_آسان #حجاب

آقا ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت.چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت. رفتم جلو و پرسیدم : آقا ابرام چی شده؟ اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... #شهید_ابراهیم_هادی