eitaa logo
شهید موسوی نژاد
380 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید موسوی نژاد
استاد میگفت؛ ‏سراغ‌ قبرِ شهیدهایی که زیاد زائر ندارن برید. اونا چیزایی که می‌خوان به صدنفر بدن رو ب
موقع رفتن با شوق میری فقط میخوایی زودتر برسی اما موقع برگشت دیگه نمیخوایی بیایی دلت اونجا میمونه...
یه حال و هوایی داره، که مغناطیسش بدجوری جذب میکنه...!!
کنار مزار یادبود شهید ابراهیم هادی... قطعه سردارن بی پلاک... همون جایی که فانوسهای قرمز، مهمون همیشگی شهدا شدن...
ما که جامونده ایم با درد جدایی می سوزیم و می سازیم... اما همین که تو دلمون داریمشون... دل تنگشون می شیم... هوایی خنده هاشون می شیم... همه اینا خوشبختیه...
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل؟ اسیر نفس شیطانی چه حاصل! بُوَد قدر تو برتر از ملائک تو قدر خود نمیدانی چه حاصل..!؟
استاد فاطمی نیا در ماه رمضان خیلی مراقب باشیم در این ماه بايد پرواز كنيم نورانیت کسب کنیم اگر كسی نورانیتی در اين ماه كسب كند و آن را به ماه رمضان ديگر برساند عاقبت بخير می‌شود اينطور نباشیم که بعد از ماه رمضان عبادت و طاعت را تعطيل كنيم نورهای كسب شده را بعد از حفظ کنید.
تو دستت می رسد، ما را دعا کن...
دعای روز سی‌ام رمضان در صحیفه جامعه سجادیه دعای روز سی‌ام درست ماجرای وقتِ خداحافظی است که میزبانها جلوی در می‌ایستند و مهمانان تشکرکنان و سپاس‌گویان، مهمانی را ترک میکنند، مخصوصا از کسی بیشتر تشکر می‌کنند که زحمتها بیشتر به دوش او بوده است دعای روز سی‌ام دعای قدردانی از پیامبری است که هرنوع تنگنا وسختی را به جان خرید تا فهم رمضان در جان ما بنشیندو مانیز در زمره‌ی اهالی رمضان باشیم! دعای قدردانی از خاندان پیامبر(ص) است که اگر امروز فهم ما به باطن رمضان که وجود امام معصوم(ع) است به برکت تمام هزینه‌هایی است که آنان در راه خدا پرداخت کرده‌اند....
محمد شریف از دیگر بچه‌های شجاع کانال بود او دلیرانه می جنگید.. به سختی مجروح شد در لحظه شهادتش به دوستش گفت.. به مادرم بگو برود شاه عبدالعظیم و مرا دعا کند.. بعد دستش را بالا گرفت و با صدای ‌لرزان اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد.. مهدی جان! دست مرا بگیر... بچه‌ها دیدند که در لحظه شهادتش چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت... او به نقطه‌ای خیره شد و چشمانش برق زد..