💌 #دعوت_نامه شهید 💌
مراسم چهارمین سالگرد #مدافعان_حرم #زمینه_سازان_ظهور #شهید_حسین_امیدواری و #شهید_محسن_فرامرزی
📍آدرس: بهشت زهرا (س) تهران - قطعه ۵۰
🎙سخنران : حجت الاسلام ابوالقاسمی
🎙 مداحان : کربلایی رحمان جعفری و امیر عباسی
🔸زمان : ۱۲ دی ۹۸، ساعت ۱۴
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷🍃
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🍃🏴در روز جمعه 21 دی ماه سال 1394 بود که در منطقه #خانطومان سوریه، کربلایی به پا شد و 13 نفر از #مدافعان_حرم ایرانی در این منطقه به شهادت رسیدند.
🌷شهدای بزرگی همچون مرتضی کریمی و مجید قربانخانی در این کارزار به #شهادت رسیدند و عدهای جانباز شدند.
شهدای روز 21 دی ماه 94 عبارتند از #شهید_حسین_امیدواری، #شهید_مصطفی_چگینی، #شهید_امیر_علی_محمدیان، #شهید_مجید_قربانخانی، #شهید_مرتضی_کریمی_شالی، #شهید_عباس_آسمیه، #شهید_محمد_آژند، #شهید_میثم_نظری، #شهید_رضا_عباسی، #شهید_علیرضا_مرادی، #شهید_مهدی_حیدری، #شهید_محمد_اینانلو و #شهید_عباس_آبیاری
👌اما این معرکه یک شاهد عینی هم داشت که به همه اتفاقات آن روز واقف است. کسی که به طرز معجزهآسایی از این عملیات جان سالم به در برد و حالا به عنوان #جانباز مدافع حرم روایتگر حماسههای شهدای خان طومان است.
#حبیب_عبداللهی، متولد تیرماه 1367 و مداح اهل بیت (ع) است. او سال 94 داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) راهی سوریه شد.
در 21 دی ماه 94، #موشکی توسط تروریستهای تکفیری به تویوتای حامل مدافعان حرم اصابت میکند و منفجر میشود. عبداللهی طی این انفجار در حوالی منطقه خان طومان مجروح و چندین تن از دوستان و همرزمان او به شهادت رسیدند.
😢او تنها بازمانده از انفجار آن تویوتا است که از ناحیه صورت، چشم راست، دست راست و پا جانباز شده است...
🔻قسمت اول
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
Tasnimnews
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🍃در حال حرف زدن و شوخی کردن بودم که دیدم آقای مرتضی کریمی نشسته است. یک لحظه باورم نشد آقامرتضی است. آقا مرتضی بسیار شوخ طبع بود. حتی وقتی بچههایش را تنبیه میکرد باز با شوخی اینها را تنبیه میکرد و واقعاً 5 دقیقه او را به عنوان یک آدم جدی ندیدم.
😔اما آن زمان دیدم زانوهایش را بغل کرده و نشسته است. یکی از بچهها شانههایش را میمالید. دیدم صورتش را بالا آورد. رنگ در صورتش نبود. زرد زرد شده بود. اصلاً رنگی که نشان از زنده بودن بدهد، در صورتش نبود. رنگش پریده بود.
گفتم: بچهها چی شده؟
چند نفری نشسته بودیم که اشاره کردند: ساکت باش و چیزی نگو. یک چیزی بگو بخندیم...
💠در آن شرایط سخت به آقا مرتضی گفتم: «یا تو یک چیزی بگو بخندیم و یا من یک چیزی بگویم گریه کنی.» سرش را بالا آورد و گفت: «پشت سرت را نگاه کن.» و بالای تخته سنگ را نگاه کردم دیدم نور بود.
🕊اولین شهیدی که من در معرکه دیدم #شهید_حسین_امیدواری بود. رفیق زیاد داشتم که شهید شده بودند اما همه را یا در معراج دیدم و یا موقع تدفین؛ در کارزار جنگ ندیده بودم. اما آنجا دیدم حسین امیدواری تیر به سینهاش خورده، مقداری اطراف اصابت گلوله قرمز شده و به #شهادت رسیده است. چهرهاش نور خالص و دستهایش بالا مانده بود؛ خیلی زیبا و مثل کارت پستال.
😞در همین حالت که سرم را برمیگرداندم یک دنیا برایم گذشت ولی اصلاً به روی خودم نیاوردم. یک دفعه به آقا مرتضی گفتم: «برای این نشستی؟» گفت: «حسین را مادرش به من سپرده بود.» گفتم: «آقا مرتضی تو فرمانده گروهانی بلند شو. حسین شهید شده و الان عشق میکند. بلند شو و این مسخره بازیها را تمام کن.»
یکی دو تا از بچهها هم گفتند: «آره حاجی بلند شو.» احساس کردم مرتضی نیاز به یک شوک دارد. در آن معرکه یک دفعه فریاد بدی زدم به طوری که بچههایی که پراکنده بودند یک دفعه برگشتند. گفتم: «بلند شو آقا مرتضی.» یکباره به خودش آمد و بلند شد.
🔻قسمت نهم
✍️به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
tasnim
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊