شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
رمان #سپر_سرخ #قسمت_شصت_و_سوم من زن بودم و هیچ حسی برای یک زن تلختر از این نیست که ببیند همسرش
رمان #سپر_سرخ
#قسمت_شصت_و_چهارم
مدام اخبار را زیر و رو میکردم بلکه این جان به لبرسیده به کالبدم برگردد و هر لحظه با مهدی تماس میگرفتم اما یا آنتن نمیداد یا خاموش بود و من پریشان دور خودم میچرخیدم. حالم به قدری به هم ریخته بود که زینب هم متوجه شده و دوباره بیقراری میکرد.
سعی میکردم سرگرمش کنم که یک لحظه کنارش مینشستم و باز از بیخبری حالم بد میشد که از جا بلند میشدم و مضطرب شماره میگرفتم. یک چشمم به صفحۀ موبایل بود تا زودتر زنگ بخورد و یک چشمم به زینب که نمیدانستم اگر مهدی از دستمان برود با یادگار او و فاطمه چه کنم.
پدرم پای تلویزیون پیگیر خبری از نام شهدا بود و مادرم، تسبیح به دست دعا میکرد و من دلم برای مهدی در قفس سینه پَرپَر میزد و هر لحظه از خیال خندهها و خاطرههایش آتش میگرفتم.
شام غریبان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود و میترسیدم همین امشب داغ عشقم به قلبم بماند که بیاختیار به گریه افتادم.
مادرم زینب را مشغول میکرد تا اشکهایم را نبیند و من برای یک لحظه شنیدن صدای مهدی حاضر بودم جان دهم که دست به دامان حضرت التماس میکردم عزیزم را به من برگرداند و بهخدا به لطف حیدریاش معجزه کرد که همان لحظه موبایلم زنگ خورد.
باور نمیکردم خودش باشد؛ دستم برای اتصال تماس میلرزید و قلبم برای شنیدن صدایش به شدت میتپید تا تماس را وصل کردم و همین که طنین نفسش به گوشم رسید، دلم از حال رفت: «تو کجایی؟ چرا گوشیت خاموشه؟ من که مردم از دلشوره!»
از ارتعاش صدایش مشخص بود وضعیت به هم ریخته و میخواست به من آرامش دهد که به با لحنی نمکین سؤال کرد: «گفتی شهید شد، راحت شدم؟»
سپس خندید تا من هم بخندم و من هنوز از ترس، اشک از هر دو چشمم میچکید: «حالت خوبه؟ سالمی؟ چیزیت نشده؟»
مثل دخترکی ترسیده، پشت سر هم سؤال میکردم، امان نمیدادم جواب دهد و او از همین پشت تلفن طعم تلخ اشکهایم را میچشید و کاری از دستش برنمیآمد که با شیرین زبانی شوخی میکرد: «نترس! سالمم! باز برمیگردم اذیتت میکنم، اونوقت میگی کی میشه بره من از دستش راحت بشم؟»
لحنش از ناراحتی آنچه در سوریه رخ داده بود، گرفته و میفهمیدم به شدت ذهنش درگیر است که بین هر جمله چند لحظه مکث میکرد و تمرکز نداشت: «خب خودت چطوری عزیزم؟ زینب چطوره؟»
نخستین بار بود که مرا "عزیزم" خطاب کرد و انگار اینهمه وحشتم یخ قلبش را کمی آب کرده بود که بلاخره اندکی احساس به خرج داد اما قلب من آرام نمیگرفت و میخواستم زودتر او از سوریه برگردد که به التماس افتادم: «اونجا چخبره؟ کی برمیگردی؟ تو رو خدا زودتر برگرد!»
نمیخواست پشت تلفن زیاد صحبت کند و باز به جاده خاکی زد: «سوغاتی چی دوست داری برات بیارم؟»
با پشت دستم اشکهایم را پاک کردم و دیدم زینب در انتظار صحبت با پدرش به من نگاه میکند که عوض سفارش سوغاتی، تمنا کردم: «ما فقط خودت رو میخوایم! گوشی رو میدم به زینب باهاش حرف بزن آروم بشه!»
موبایل را دست زینب دادم و همین اضطراب دوباره قلبش را لرزانده بود که هرچه پدرش میگفت، جز چند کلمۀ کوتاه پاسخی نمیداد و تماس مهدی قطع شد تا باز من بمانم و دلهرهای که جانم را گرفته بود و خماری خیالش.
نمیدانستم چه روزی برمیگردد و او هم نمیخواست اطلاعاتی بدهد تا دو شب بعد که تماس گرفت. در این ۲۴ ساعت، فضای مجازی پُر شده بود از اخبار حملۀ اسرائیل به کنسولگری و احتمال انتقام ایران و مهدی درست وسط میدان جنگ بود که سلام کرد و من کلافه گله کردم: «پس کی برمیگردی؟ من خیلی میترسم!»
صدایش خسته بود و با همان خستگی پرسید: «از چی میترسی؟»
انگار میخواست زیر زبان احساسم را بکشد و من صادقانه اعتراف کردم: «از اینکه یه بلایی سرت بیاد، از اینکه دیگه نبینمت!»
نفس بلندی کشید، بیرمق خندید و آهسته زمزمه کرد: «خب بیا بیرون تا منو ببینی!»
یک لحظه نفهمیدم چه میگوید و شاید نمیتوانستم باور کنم برگشته که شالم را به سرم کشیدم و سراسیمه تا ایوان دویدم و دیدم آن سوی کوچه ایستاده و از همان جا به رویم میخندد.
در روشنایی لامپ سردرخانه برایم دست تکان داد و دل من طوری تنگ شده بود که از روی ایوان تا حیاط دویدم و با نفسهایی که از شادی به تپش افتاده بود، در را گشودم. دلم میخواست دلواپسیهایم را بین دستانش رها کنم که خودم را در آغوشش انداختم و خبر نداشتم هنوز نمیتواند اینهمه نزدیکی را تحمل کند که کمی فاصله گرفت و حتی دستش را پس از چند لحظه مکث پشتم گرفت.
سرم روی سینهاش بود، منتظر بودم نوازشم کند و به گمانم تمام احساسش پیش فاطمه و در آغوش من معذب بود که یک لحظه بعد دستش را عقب کشید و با چند کلمه، دنیا را روی سرم خراب کرد: «یه وقت یکی میبینه.»
#ادامه_دارد
#فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حرم امام کاظم و امام جواد علیهم السلام دعاگو و نائب الزیاره همه ی برادران و خواهران گرامی هستم.
#کاظمین🕌🕌
#ارسالی✉️
قبول باشه🌺
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هرچه خاطره دارد از آن محل دارد....
نریمانیman-bi-to-ki-hastam.mp3
زمان:
حجم:
19.52M
آرزوم اینه سرم بشه فدای تو
مرگی شیرینه که باشه پیش پای تو...
#شب_جمعه
شب زیارتی اربابم حسین(ع)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
📢 پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت سید مجاهد رشید و فداکار جناب «سیدهاشم صفیالدین» رضواناللهعلیه
🔹️حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی خطاب به جوانان عزیز جبهه مقاومت با تجلیل از شخصیت جناب «سیّدهاشم صفیالدین» رضواناللهعلیه رئیس شورای اجرایی حزبالله لبنان تأکید کردند: امروز هم حزبالله قویترین مدافع لبنان و مستحکمترین سپر در برابر طمع ورزی رژیم صهیونی است که از دیرباز تجزیهی لبنان را هدف گرفته بوده است.
📝 متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جوانان عزیز جبهه ی مقاومت
سید مجاهد رشید و فداکار، جناب سید هاشم صفی الدین رضوان الله علیه به صف شهیدان مقاومت پیوست و ستارهی درخشان دیگری، آسمان جهاد در راه قدس شریف را مزین کرد.
🔹 او از برجستهترین شخصیتهای بزرگ حزبالله و یار و همراه همیشگی جناب سید حسن نصرالله بود. حزبالله با تدبیر و شجاعت رهبرانی چون او بود که باز هم توانست لبنان را از خطر تجزیه و فروپاشی مصون دارد و تهدید رژیم غاصب را که ارتش شقی و ظالم آن، گاه تا بیروت را لگد مال میکرد خنثی سازد. شهامت و فداکاری او و دیگر فرماندهان و مجاهدان محور نصرالله بود که خطر غصب و اشغال جنوب لیطانی و صور و دیگر شهرهای آن ناحیه و انضمام آن به فلسطین مغصوب و اشغال شده را از سر لبنان رفع کرد و جان و مال و آبروی ارزشمند حزبالله را در راه حفظ تمامیت ارضی آن کشور به میدان آورد، و رژیم صهیونی متجاوز و جنایتکار را ناکام گذاشت.
🔹 امروز رهبرانی چون نصرالله و صفی الدین به ظاهر در این نشئه حضور ندارند ولی روح و رهبری آنان در میدان حاضر است و از لبنان و مردم بی دفاع آن دفاع میکند. امروز هم حزبالله قویترین مدافع لبنان و مستحکمترین سپر در برابر طمع ورزی رژیم صهیونی است که از دیرباز تجزیهی لبنان را هدف گرفته بوده است. دشمن کوشش میکند نقش فداکارانهی حزبالله برای لبنان را انکار کند. دلسوزان لبنان نگذارند این سخن باطل از حنجرهی آنان شنیده شود.
🔹 حزبالله زنده و روینده است و نقش تاریخی خود را ایفاء میکند. جمهوری اسلامی نیز مانند همیشه به مجاهدان قدس و مقاومت کنندگان در برابر اشغالگری باند جنایتکار غاصب فلسطین کمک خواهد کرد باذن الله.
🔹اینجانب شهادت سید عزیزمان جناب صفی الدین را به خانوادهی گرامی و بستگان و همرزمانش در همهی جبههی مقاومت تبریک و تسلیت عرض میکنم.
و السلام علی عباد الله الصالحین
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۸/۳
💻 Farsi.Khamenei.ir
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
kafi8_Dastan_Kafi_109921.mp3
زمان:
حجم:
1.43M
💠 تشرف خدمت امام زمان(عج)| تشرف یکی از علما به محضر امام زمان(عج)
#شهید_احمد_کافی🎙
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم
ما برای یاری حق و حقیقت هماهنگیم...
مراسم استغاثه به حضرت مهدی(عج)
🎙 امیر کرمانشاهی
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊