از مربیان مسجد ملک است. بعد از نماز برایم تعریف کرد: «چند شب پیش دیدم توی مسجد خرده یونولیت ریخته شده. پرسیدم چه کسی اینها را اینجا ریخته؟ اسم چند نفر از پسرهای مسجد را دادند. به سراغ آنها رفتم و سرزنش و توبیخشان کردم.
شب که خواب به سراغم آمد، آقای عبداللهی را دیدم؛ بلند قامت، ایستاده، پیراهنی روشن و مرتب تن کرده با نوری در چهره. خوشحال به ایشان سلام کردم. پاسخم را نداد!
دوباره سلام کردم. حاج اصغر این بار جوابِ سلامم را دادند.
از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم. خدایا، نکند یکی از بچهها در ریختن آشغالها تقصیری نداشته و من دعوایش کردم؟
وقت نماز که به مسجد رفتم، جویا شدم و فهمیدم بله. آن پسر آن زمان در جسله قرآن نشسته بوده و آشغالی نریخته.
رفتم پیشش برای عذرخواهی...»
و شهید هنوز هم هوادار و پاسدار این بچهها و جوانها هستند!
همچنان نگران و مراقب ....🥺
جانم به معلمی که همه جا هوای شاگردانش را دارد❤️
#شهید_مجاهد_حاج_اصغر_عبداللهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
از مربیان مسجد ملک است. بعد از نماز برایم تعریف کرد: «چند شب پیش دیدم توی مسجد خرده یونولیت ریخته شده. پرسیدم چه کسی اینها را اینجا ریخته؟ اسم چند نفر از پسرهای مسجد را دادند. به سراغ آنها رفتم و سرزنش و توبیخشان کردم.
شب که خواب به سراغم آمد، آقای عبداللهی را دیدم؛ بلند قامت، ایستاده، پیراهنی روشن و مرتب تن کرده با نوری در چهره. خوشحال به ایشان سلام کردم. پاسخم را نداد!
دوباره سلام کردم. حاج اصغر این بار جوابِ سلامم را دادند.
از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم. خدایا، نکند یکی از بچهها در ریختن آشغالها تقصیری نداشته و من دعوایش کردم؟
وقت نماز که به مسجد رفتم، جویا شدم و فهمیدم بله. آن پسر آن زمان در جسله قرآن نشسته بوده و آشغالی نریخته.
رفتم پیشش برای عذرخواهی...»
و شهید هنوز هم هوادار و پاسدار این بچهها و جوانها هستند!
همچنان نگران و مراقب ....🥺
جانم به معلمی که همه جا هوای شاگردانش را دارد❤️
#شهید_مجاهد_حاج_اصغر_عبداللهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy