eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
963.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 🎙به صوت بهشتی شهید سید علی زنجانی: به همین دلیل، ای برادران (بايد بدانيم) آن كدام چشمی است كه در آتش نمی‌سوزد؟ چشمی كه بر اهل بيت (عليهم‌السلام) گريسته باشد.
سید جان رفاقت را در حق ما در این دنیا تمام کردی قطعا در برزخ و قیامت هم این حق رفاقت را تمام خواهی کرد مورخه یازدهم اسفندماه نود و هشت در رکاب پیکر سید، بیروت درباره شهید سید علی زنجانی یاد یک توصیه از عارف روشن ضمیر، شیخ رجبعلی خیاط افتادم. اونجا که می گفتند: اگر می خواهید به مقامات عالیه برسید، رعایت سه تا کار خیلی اهمیت دارد: ۱.گدائی در شب ها ۲.احسان به خلق ۳.توسل به اهل بیت الان که دارم فکر می کنم ، می بینم که آقا سید علی نه تنها به این سه توصیه ی مهم پایبند بود ، بلکه رفتار و کردارش نشون می داد که غرق در اجرای این رفتارهای حسنه است بچه هیاتی بود و عاشقِ امام حسین علیه السلام؛ برا نشستن پایِ سفره ی روضه، برنامه ی روزانه داشت؛ گاهی می دیدم که هندزفری توی گوشش گذاشته و داره پای روضه ی اهل بیت علیهم السلام، های های گریه می‌کنه…
3.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره شهید سید علی زنجانی گفتم: «سید یه بنده خدا هست در قم، همسرش وضع حمل داره. خرج بیمارستان هم نداره. چی‌کار کنیم براش؟ ... وضع حمل خانواده‌اش هم نزدیکه» ... گفت: «نصفش رو من میدم، بقیه هم خدا کریمه». به سید گفتم: «مگه نگفتی خرج سه-چهار خانواده رو هم میدی؟ فقط اگر می‌تونی زبون بذار». گفت: «باشه» ... وقتی می‌خواستم ایران بروم نصف مخارج را داد. براى بقیه هم بانی پيدا کرد ...
شهيد مدافع حرم سید علی زنجانی به روايت همرزمان؛ 🔻وقتی عملیات می‌خواست شروع بشه، شوق و شعف وصف‌ناپذیری داشت و با اینکه فرماندهان میدانی مخالف بودن با بچه‌ها بره جلو، یواشکی می‌رفت. آخرین عملیاتی که با هم بودیم من آورد گذاشت تو دید فرمانده تا حواسش پرت بشه بعد یواشکی رفت جلو.😄 ‌══════°✦ ❃ ✦
شهيد مدافع حرم سید علی زنجانی به روايت همرزمان؛ 🔻وقتی عملیات می‌خواست شروع بشه، شوق و شعف وصف‌ناپذیری داشت و با اینکه فرماندهان میدانی مخالف بودن با بچه‌ها بره جلو، یواشکی می‌رفت. آخرین عملیاتی که با هم بودیم من آورد گذاشت تو دید فرمانده تا حواسش پرت بشه بعد یواشکی رفت جلو.😄
گفت: میدونۍچࢪامیگیم‌ࢪفیق‌شہید خیلےکمڪت‌میکنہ؟! بࢪا؎اینڪھ‌ࢪفیق‌ࢪوی‌ࢪفیق‌ اثࢪمیزاࢪه معࢪفت‌بھ‌خࢪج‌میدھ‌و یھ‌ࢪوزبھ‌ࢪسم‌ࢪفاقت‌میبࢪتت پیش‌خودش . . .🪴
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘 🔰پَر كشيدند سمت كرببلا، عاشقونه رفتند تا به خدا ... 📍مزار شهید سید علی زنجانی: گلزار شهداى «روضة الحوراء زينب» علیهاالسلام- ضاحیه جنوبی بیروت
شهادت‌ یعنی‌ عزت ، ایمان... تمام‌ خوبیـها‌... و‌ در‌ یک‌ کلمه‌: رسیدن‌به‌‌حق‌‌تعالی‌‌و‌‌رضایت‌‌‌او🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔰«محبت الهی» 🔻یک شب به مرکز رفتم تا سری به سید علی بزنم. آخر شب، سید علی با لحن ملتمسانه‌ای گفت: «داداش؛ امشب بمون پیشم و همین جا استراحت کن».🙂 دستی به عمامه‌ام کشیدم و گفتم: «نه؛ میرم پیش نیروهای خودم، بچه‌ها برای نماز جماعت صبح منتظرم هستند». اصرار کرد و گفت: «بمون حالا». بالاخره حریف نگاهش نشدم و گفتم: «باشه». آخر شب بعد از گپ و گفت و درد و دل؛ خوابیدیم. قبل از نماز صبح با صدای هق هق و گریه‌ای بیدار شدم. دیدم سید علی پتویی روی سرش کشیده و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزد. محو تماشایش شدم🙃. از حال معنوی اش من هم منقلب شدم. این حال سید تا بعد از نماز صبح ادامه داشت. بعد نماز هم با دیدن حالش ناخودآگاه گریه‌ام می‌گرفت.🥲 حال کسی که از شدت عشق و محبت الهی، مشتاق زیارت وجه‌الله بود؛ لقای الهی را می‌خواست. به دنبال وصل بود و عاشق فدا شدن در راه محبوب و معشوق خویش و چه وصالی برتر و بهتر از خون دادن و شهادت. اللهم ارزقنا
🕊 🌷 پروردگارا؛ مرا پايداری در جنگ عطا كن؛ تا به خاطر دوست داشتن تو ثابت‌قدم بمانم و نه به خاطر ترس از رسوايی و نه از روی طمع در مشهور شدن... 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
👌🕊عجیب مقید به نمازشب بود. عادت داشت یک پتو می‌انداخت رویش و نشسته هم که شده نمازشب می‌خواند.🥲 حالا می‌خواست یک شب عادی باشد یا شبی که بعضاً خسته از عملیات برگشته‌ بود 💔🌱
👌🕊عجیب مقید به نمازشب بود. عادت داشت یک پتو می‌انداخت رویش و نشسته هم که شده نمازشب می‌خواند.🥲 حالا می‌خواست یک شب عادی باشد یا شبی که بعضاً خسته از عملیات برگشته‌ بود 💔🌱