#شهیدآنه🕊
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی🌷
در یکی از برنامه های سخنرانی آقای رئیسی، کنار یکی از محافظان نشسته بودم ،وقتی آقای رئیسی برای سخنرانی رفت پشت تریبون، به محافظ گفتم کاش یک صندلی میگذاشتید تا آقا سید نشسته سخنرانی کند ،گفت به سر و رویش نگاه نکن، فقط ریشهایش سفید شده؛ هنوز جوان هستند و پرشور، بعد با خنده گفت:
ما از دست ایشان پیر شدیم؛ حاج آقا از ۵ صبح تا ۱۱ شب مشغول کار هست.
📚: سید محرومین
#شهیدآنه🕊
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی🌷
سال۹۵، ایشان در موقوفهای که دراختیار آستان قدس است، مراسمی برای معتمدان و بزرگان شهر برگزار کردند.
فرزند شهید من، حسین هریری، هم جزو مدعوین بود.
حسین که آن زمان مسئول امنیت حرم هم بود، وقتی سنوسال خودش را با آنها مقایسه کرده بود، به آیتالله رئیسی گفته بود: من در بین این بزرگان؟!
گفته بودند تو هم بزرگی.
وقتی حسین گفته بود ما در خانوادهام رسمی داریم که اگر پدرم جایی نباشد، غذا از گلویمان پایین نمیرود.
گفته بودند برای آنها هم غذا هست» و بسته بزرگی از غذاهای مختلف را با حسین برای ما فرستاده بودند.
آن غذا، غذای حرم بود و طعم و عطر عجیبی داشت.
🎤راوی: پدر شهید حسین هریری
#شهیدآنه🕊
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی🌷
بـارها پیش میآمد، دمدمای
اذان صبح ، پیگیر کاری از من
میشد ، یک بار گفتم : حاج آقا!
هنوز هوا روشن نشده ، تعقیبات
نمازتون رو بخونید ، بعد بیفتید دنبالامورات !
گفت : من تعقیبات نماز صبحمم ، پیگیری کارِ مردمه...
#شهید_جمهور🌷
#رئیسی_عزیز🌷