eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب تعداد خونه های که بی حضور پدر زیادن به چند دلیل یا هوا پیما یا سیل یا ازدحام یا ولی امشب من بد جور خانوم فکرم مشغول کرده روح همه رفتگان و الاخصوص شاد
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه اول استان کرمان،شهرستان《رابر》،روستای قنات ملک ،خانواده هفت نفره حاج حسن ! 🖌قاسم فرزند سوم بود وبا نان کشاورزی ولقمه حلال بزرگ شد. نوجوان روستازاده ،جهانی🌍 شد چون همت بلندی داشت. راهی کرمان شد،بنایی میکرد،درس📖 میخواند،کاراته🥋 کار می کرد،برنامه تدبیر داشت برای زندگیش،هوای برادر کوچکتر ودیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛مجاهد بود. شد،بنده بود. شد ،انقلابی بود. شد،عاشق بود. شهر و روستا ندارد.کشور و قاره ندارد. فقر‌ و غنا ندارد. امکانات و...ندارد. آن چه که انسان می سازد ،همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی هارا پیش می برد،عزم واراده ای است که از لطف الهی سرازیرشده است. آن چه که انسان راجاودانه میکند و موثر،بندگی خداست. غفلت ازخدا، "آنچه" که داریم را می برد. وگناه مانع ! 📚منبع :کتاب حاج قاسم @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه اول استان کرمان،شهرستان《رابر》،روس
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دوم فرودگاه کرمان،حاج قاسم از هواپیما✈️ پیاده شد! مسیراول:خانه پدری و مادری! دیدار باپدری که نان حلالش داده و مادری که تربیتش کرده ودست هایی که قاسم سلیمانی مقابلشان خم می شد و می بوسید. هروقت که وارد کرمان می شد،اولین مکانی که می رفت خانه پدر و مادرش بود. 🔻راه رشد را می خواهی! خدا در قرآن کریم فرموده، کنار و توحید هم فرموده:... والدین؛پدرت،مادرت،احترام،محبت وگذشت، دست بوسی،اُف نگو،عمل به خواسته هایشان، کمک در کارها... 📚منبع کتاب:حاج قاسم @seedammar
┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅ 🥀بهم گفت: من توی سپاه چیه؟🤔 سوال عجیب و غریبی بود 😟ولی می دانستم بدون نیست، گفتم: شما نیروی هوایی سپاه هستید😉 ، به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به موقعیتی که من الان دارم نرسی ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست☝️. 🍃🌹🍃🌹صلوات @seedammar
🥀 ●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی" "بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ گفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم. زمانیکہ رسیدیم پیرمرد بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ بہ حاج حمید داد. ●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد. گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم. در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شده. ●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سپاهہ... ✍راوی: همسر شهید 🍃🌹صلوات @seedammar
4.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*﷽* 💢 دیدن این ۳۶ ثانیه از دل ها، برای همه ما ضرورت داره... 💢ببینید و با اشک چشم برای دعا کنید... 🥀 دلتنگ توئیم سردار بی تکرار😭😭
هدایت شده از اتاق دلتنگی
امان از دلهای شکسته که بعد رفتنت با هر نگاهی که لبخندت در ان موج زد بارانی شد. از دلهای بیقرار بگویم یا از دلهای که بعد تو گرفتار تنهایی بی امانی شدن!! دلم برای ان روزهای که بودی و باهر قدمت امان نامه ی شهری امضا میشد تنگ شده ! از ایران تا شهر عمه جان زینب (س) صدها پرستو عاشق پروراندی پرواز دادی از دمشق تا کربلا تا سامرا... سردار دلم براتان تنگ شده دلم برای سادگی بی ریای مردم دارتان تنگ شده!! ولی باور دارم که بر میگردی دوباره علمداری میکنی برای یوسف زهرا 🌹🌹 سردار دل های همه بیقرارست و داغ نبود شما هنوز که هنوزه میسوزد و از گرمای فراق شما طوفانی در دیده هایمان به پا می شود. دست علمداریت را سمت ما دراز کن و پروازمان ده خسته نابلد راهیم و در حسرت پرواز کنج قفس ماندیم سردار دعایمان کن ما هم به قافله پرستوهای عاشق برسیم🌹
مستند ۷۲ ساعت رو ببینید، زیباست..💔
💌زندگی به سبک شهدا ■این قسمت : هوای همسر را داشتن فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...🥰 🌀 راوی: همسر شهید شهیدحاج_حسین_همدانی♥️
هدایت شده از انت حبي یاحـسین🕊️
1.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم العظيم 🥺❤️
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 شهید میثم پور: عمر ما خیلی کوتاهه ┄┅═✧☫✧═┅┄
سلیمانی : راه را هم ببندید، پیدا می کنند... مهم ترین جاذبه ای که جوان ها را به سمت خویش می کشاند، جاذبه شهادت است