eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شصت ونهم 🔶 #حضور همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت ع
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد 🔶 از روايت فتح تهران تماس گرفتند. خواستند كه برويم و درباره شهيد سيد مجتبی علمدار فيلم تهيه كنيم. گفتم: يعني چی!؟ آقا سيد كه زنده است. برويم برای او فيلم تهيه كنيم؟! همین يكی دو ماه پيش بود كه برنامه روايت فتح، مصاحبه ايشان را پخش کرد. گفتند: ایشان شهيد شده اند. با تعجب پرسيدم: چطور؟! گفتند: آقا سيد مجتبی علمدار جانباز شيميايی بودند. من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم. بعد هم گروهی را آماده كردم و رفتيم ساری. ابتدا به سراغ لشكر 25 رفتيم و خودمان را معرفی كرديم. گفتيم ميخواهيم درباره سردار شهيد، سيد مجتبي علمدار، فيلم تهيه كنيم. به ما گفتند درجه سيد سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه روايت فتح درباره سرداران فيلم تهيه ميكند، نه ... کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتی برگشتيم تهران. به روايت فتح اعلام کردم كه ادامه نميدهيم. شب آمدم خانه، نيمه های شب خواب عجیبی ديدم. دو نفر سيد با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند: رفتی به جايی تا از نوادگان ما فيلم بگيری، اما برگشتی؟! با ترس از خواب پريدم. به آنچه در خواب ديده بودم فكر ميكردم. رفتم وضو گرفتم و نمازم را خواندم. دوباره خوابيدم. همان خواب دوباره تکرار شد. صبح اول وقت رفتم روايت فتح. گفتم ميخواهم برای سید کار کنم. تعجب کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم. در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نميکرد! در همان محل لشکر 25 نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی مجیدکریمی آمد! گفت: در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن. رفتیم با خانواده شهيد علمدار ديدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به همراه گروه رفتيم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كرديم. خیلی عجیب بود. همه خاطرات او زیبا و در عین حال غمبار بود. برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد. بعد از مدتی دوباره از روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند: اگر اين چهار قسمت را پخش كنيم، هشتاد درصد بينندگان به شدت متأثر ميشوند. بهتر است آن را كم كنيد. ما هم صحنه هايی را كه ممكن بود مردم را ناراحت كنند كوتاه كرديم. بنابراين تبديل به دو قسمت شد. وقتی توسط روايت فتح برنامه علمدار پخش شد، خيلی از دوستان شهيد سيد مجتبی علمدار، كه در شهرستانهای ديگر بودند و از شهادت او خبری نداشتند، متوجه شدند و مثل سيل به سمت ساری سرازير شدند. این برنامه یکی از پرمخاطب ترین برنامه های آن سال بود. 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴