يك برگه بزرگ آورد بيرون و بسم الله گفت؛
شرایطش را نوشته بود!
همه اش از #جبهه و مأموريت و مجروحيت و #شهادت گفته بود...
و اين كه من بايد با شرايط #سخت حاج يونس بسازم تا با هم#ازدواج كنيم...
شرط كرده بود مراسم #عقد توي مسجد باشد.
گفتم:
من فقط دوست دارم #مهريه ام يك جلد قرآن باشد...
گفت: نه!
يك جلد #قرآن نمي شود!
يك جلد قرآن با يك دوره كتاب هاي شهيد مطهري... #شهیدیونس زنگی آبادی
روای:همسر شهید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت هشتاد و سه ✳.....هر چه مي گوييم مراقب باش اما انگار متوجه نمي شود، اين ر
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت هشتاد و چهار
✳....اما همين که نمايشگاه آغاز شد،هادي به نجف برگشت!
او عاشق گمنامي بود و نمي خواست کسي بفهمد اين نمايشگاه مهم کار
او بوده.
🔗بعد از تجربه ي موفق اين نمايشگاه به سراغ سيد کاظم آمد.
هادي طرح جديدي براي برگزاري نمايشگاه دستاوردهاي نبرد با داعش
در نجف آماده کرده بود.
🔳مي خواست در يک فضاي مناسب کار فرهنگي را
گسترش دهد.
اعتقاد داشت که تصاوير و فيلم هاي اين مبارزه ي مقدس براي آيندگان
ثبت شود و همزمان بايد به ديد عموم مردم رسانده شود.
🌟هادي روي اين طرح خيلي کار کرد. اما مسئولان حشدالشعبي با اين دليل
که نيرو و شرايط برگزاري اين نمايشگاه را ندارند
💟طرح را به تعويق انداختند
تا اينکه هادي براي بار آخر راهي مناطق عملياتي شد.
اما مهمترين کار فرهنگي که از هادي ديدم مربوط مي شد به کاري که به خاطر آن به ايران برگشت.
📌هادي تعداد زيادي چفيه وپيشاني بند با نام مقدس يا فاطمـه الزهرا آماده کرد و با خودش به عراق آورد.
🌀او مي دانست بهترين کار فرهنگي براي رزمندگان، پيوند دادن آنان با
حضرات معصومين، به خصوص مادر سادات، حضرت زهرا ،است.
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری