#طنزجبهه
#شربت_کدوئیندار
علی: #امشب_یه_کارش میکنم نگران نباشید !!!
♦️آذر ماه سال ۱۳۶۵ در گردان ویژه آموزش غواصی و رزم در مرداب می دیدیم .
فرمانده گردان آقای ابوالفضل شکارچی بود و من فرمانده گروهان یازهرا از بچه های اراک و حومه. شهید عزیز سید ابراهیم میرجمالی هم معاون بنده بود.
من معتقد بودم که باید هر شب گروهان را برای تمرین و آمادگی بیشتر درون باتلاق ببریم .
جایی که آموزش می دیدیم منطقه هور الهویزه بود و آبهای سردی داشت . خلاصه کلام اینکه (رُس) بچه ها را می کشیدم .
👈یک شب جمعه می بایست استراحت کنیم اما من تصمیم گرفتم همان شب نیز بچه ها را ساعت دو نیمه شب داخل هور و باتلاق ببرم.
زود خوابیدم که ساعت دو نیمه شب بیدار شوم. وقتی بیدار شدم از دوستان پرسیدم ساعت دو شده است؟
گفتند آره بلند شو بریم داخل باتلاق !!
با سختی بلند شدم اما باز هم کسر خواب داشتم.... که متوجه شدم ساعت ده صبح است.
نگو این علی اوسط خوشدونی حلوا خور که یکی از فرمانده دسته هام بود
مخفیانه نصف شیشه #اسپکتورانت_کُدئین رو ریخته بود توی غذای شام من .
دیدم غذای شامم یک مزه خاص داره
اما متوجه نشدم !!!
بعد نوبت شهردار شدن من شد ......
آخه تو جبهه هر روز یک نفر شهردار می شد
رفتم بهداری قرص ملیّن گرفتم
ریختم چای علی و...... این به اون در
#طنز_جبهه
@seYed_Ekhlas🇮🇷