eitaa logo
سرو سهی
2.7هزار دنبال‌کننده
137 عکس
306 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سید مقاومت باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می‌رفت بی‌سر آفـتاب کـربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل، بی‌سر ایستاد حال ما را خوب می‌دانند عـاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری، حمزه رفت امّا چه باک مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد «قل هو اللهُ أحد» را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل و هاجر ایستاد أینَ نصرُ الله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین! روی بـام خـانه با «الله اکـبر» ایـسـتاد ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
باغبان ، مژده ی گل می شنوم از چمنت قاصدك كو كه سلامی برساند ز منت؟ وقت آن است كه با نغمه ی مرغان سحر پر و بالی بگشايی به هوای وطنت خون دل خوردن و دلتنگ نشستن تا چند؟ ديگر ای غنچه برون آر سر از پيرهنت آبت از چشمه ی دل داده ام ، ای باغ اميد كه به صد عشوه بخندند گل و ياسمنت بوی پيراهن يوسف ز صبا می شنوم مژده ای دل كه گلستان شده بيت الحزنت بر لبت مژده ی آزادی ما می گذرد جان صد مرغ گرفتار فدای دهنت دوستان بر سر پيمان درست اند ، بيا كه نگون باد سر دشمن پيمان شكنت خود به زخم تبر خلق در آمد از پای آن كه ميخواست كزين خاك كند ريشه كنت بشنو از سبزه كه در گوش گل تازه چه گفت با بهار آمدی ، ای به ز بهار آمدنت بنشين در غزل سايه كه چون آيت عشق از سر صدق بخوانند ، به هر انجمنت ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به جا بیت های روشن و شعله ورم را باد برد با همین نیمه همین معمولی ساده بساز دیر کردی نیمه‌ی عاشقترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
دیوانه و دلبسته‌ی اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت منت نکش از غیر و پر‌و‌بال خودت باش صدسال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش... 👤اقبال لاهوری ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
گفتمش بی من مرومن بی توویران میشوم گفت از ویرانی ات سـر در گـریبان میشوم گفتمش بعــد از تو میسوزم من از داغ فراق گفت از حــال تو من آتش به دامــان میشوم گفتمش یوسـف منم افتـاده ام در قعر چاه گفت اینجــا من زلیخــــا ، بدتر از آن میشوم گفتمش تنهــــا منم تنها تر از من دیده ای ؟ گفت درتنهایی ات من مونس جان میشوم گفتمش آرام جــان ، جان را فــدایت میکنم گفت باعشق تو من شاد و خرامان میشوم گفتمش من شهــــریار و تو ثـــریا در غزل گفت من باعشق تومست وغزلخوان میشوم شهریار ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی می کند گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی می کند سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می رسد با من خزانی می کند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان دفتر دوران ما هم بایگانی می کند "شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟ تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند حافظ ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi
▪️به ژولیده نیشابوری گفتند یک در وصف حضرت (علیه السلام) بگو که پنج بار کلمه "چشم" داشته باشد ▫️او شعری گفت که ده تا کلمه «چشم» داشت : چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود چشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم ز آب من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود ✅ سرو سهی @sarvecahi @sarvecahi