#خاطرات_شهید
💠شهادت آرزوی دیرینه شهید مظفرینیا بود و میخواست طوری شهید شود که پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالد
مهربان و خوشاخلاق بود و دست به خیر داشت؛ حتی وقتی که خسته از مأموریت و کار برمیگشت اگر احساس میکرد کسی چه پدر و مادر و چه غریبه به کمکش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمیآورد و به کمک و خدمت میشتافت..
✍راوی: برادر شهید
#شهید_شهرود_مظفری_نیا
#شهید_مقاومت
#سالروز_شهادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🏴
﴾﷽﴿
#خاطرات_شهید
.
«از دامن زن مرد به معراج میرود»
این جملهی امام خمینی(ره) وقتی برایم معنی پیدا کرد که خبر شهادت آقا وحید رو بهم دادند...
.
اون لحظهای که بدون توجه به اطرافم بی امان اشک میریختم!
بی تابی و دلتنگی امانم را بریده بود.
هرچه گریه میکردم آرام نمیشدم.
انگار قلب و جگرم میسوخت.
در میان بیقراریهایم دستانِ پر از مهرش را روی دستانم حس کردم.
نگاهش کردم، نگاهم کرد.
دستی به سر و صورتم کشید و گفت:
«دخترم ناراحت نباش، بیتابی نکن، انقدر گریه نکن وحید الان پیش امام حسینه، همون جایی که دوست داشت. آروم باش، تمام نگرانی من تویی، کمتر اشک بریز. جای بدی که نرفته، هدیهای ناقابل تقدیم خدا کردیم تو هم راضی باش عزیزم.»
چقدر بزرگ بود، چقدر روحِ عظیمی داشت.
چقدر آرامم کرد.
انگار فرشتهای بود از جانب خدا...
عطرِ بهشتی وحید را همراه خود داشت.
عجب جملهی درستی؛
امام راست میگفت.
وحید از دامن پاک مادرش به معراج رفت...
✍ راوی: مادربزرگوار شهید
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#شهید_مقاومت
#سالروز_شهادت🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا هر گناهی باشه
به حسین میبخشه
هیشکی ناامید نباشه
به حسین میبخشه
#لیلة_الرغائب🌙
#شب_جمعه🌙
@sangarshohada🕊🕊
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 زینب سلیمانی: ایران برای شهید سلیمانی حرم بود
🔹شهید سلیمانی در مقابل هر چیزی که امنیت حرم را به هم میزد، میایستاد.
@sangarshohada🕊🕊
#فرازے_از_وصیت_نامہ :
●خدایا
در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم
گریستم، خندیدم
خنداندم و گریاندم
افتادم و بلند شدم
کریم حبیب، به کَرَمت دل بسته ام...
#مکتب_سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🏴
ذره ای دردم ده ای درمانِ من
زانکه بی دردت بميرد جانِ من...
#شهید_حسن_فتاحی🌷
#سالروز_شهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
#خاطرات_شهید
💠شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا
پدر و مادرم اصفهانی بودند؛ در کودکی به عراق رفتند و در شهر نجف اشرف مستقر شدند؛ ما هم از کودکی در نجف بزرگ شدیم؛ همسرم مرحوم «جانمحمد فاتحی» که با برادر و پسرعمویشان به عراق برای کار رفته بودند، در منزل پدرم ساکن شدند؛ بعد از آشنایی با وی ازدواج کردیم.
حسن فرزند پنجم خانواده بود که 20 شهریور 1348 در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال 1350 ما را از عراق بیرون کردند و زمانی که وارد ایران شدیم، با توجه به سردی هوا ما را به جیرفت استان کرمان بردند؛ برای همه ما که از عراق آمده بودیم، چادر زدند؛ اطراف مان کوه بود.
محل موقت زندگیمان به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسنآقا را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند: «بچهای با موهای طلایی پیدا شده، خانوادهاش بیایند و او را تحویل بگیرند». بعد از 3 ماه ما را از کرمان به اصفهان منتقل کردند و بعد از 2 ـ 3 سال در شاهینشهر ساکن شدیم.
او 17 سال بیشتر نداشت و در وصیتنامهاش برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید»؛ دفعه آخر هم میخواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید».
تا اینکه پسرم در 14 دی 1365 و در جریان عملیات «کربلای 4» منطقه امالرصاص به شهادت رسید و پیکرش را نتوانستند به عقب بازگردانند.
وقتی خبر شهادت حسن آقا را آوردند، آخرین عکس او که با لباس غواصی است، داخل ساکش بود و در نامهای هم نوشته بود: «وصیت نامهام در کمدم است»
پدر شهید هم بعد از 12 سال بیخبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوانهای پسرم را آوردند؛ وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوانهایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباسهایش بود...
📎 پ ن: بیسیمچی گردان غواصی نوح لشگر سیدالشهدا
#شهید_حسن_فتاحی🌷
#حسنسرطلا
#سالروز_شهادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹اصغر! سرِ تو بریده میشه...
وعده صادقی که #حاج_قاسم به آقای اصغر داد...
▪️از زبان خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور، همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
در خیالم می نشینم گوشه ای از صحنِ تو
از کران تا بیکران بینم بساطِ پهنِ تو
آه می چسبد چقدر امشب حرم با چشمِ تَر
وای اگر مهدی بخواند روضه ای با لحنِ تو!
#سلامعلےساڪنسامرا✋🏻
#شهادت_امام_هادی(ع) 🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🏴
@sangarshohada🕊🕊