#داستان_ڪوتاه
سہ برادر با هم هماهنگ بودند
داخل خونه بیرون از خونہ
با هم سر کار مے رفتند،
بعد هم تظاهرات و فعالیت های سیاسے،
آخر هم جبهہ و #شـهــادت...
#ابراهیم شهید شد
#عبدالله مفقود الاثر شد
#حبیب رو هم پس از نہ سال تڪہ ای از استخونهاشو بہ همراه پلاڪ برای خانواده اش آوردند...
#برادران_شهید_جعفرزاده🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#شهدا_و_حضرتزهرا_سلاماللهعلیها
دختر دوممون
خیلی سر به هوا بود
همیشه کفشاشو گم می کرد!
یکروز که داشتیم میرفتیم مسجدجامع
دیدم کفشاش نیست !
برگشت به باباش گفت:
" بابا اگه پای من زخم بشه
فرشای مسجد نجس میشه چیکار کنم؟"
ایشان گفت: بیا بغل من ؛
گفتم: آخه یه حرفی به این بچّه بزن
بگو مواظب کفشاش باشه
هروقت ما اومدیم بیرون کفشاشو گمکرده
دعواش کن تا دیگه کفشاشو گم نکنه.
یه نگاه به من کرد و گفت :
نمیتونم چیزی بهش بگم آخه
همنام "حضرت فاطمه (س) " است.
📎 پ ن: قائم مقام ستاد لشکر۴۱ ثارالله
ولادت: ۱۳۳۵ - کرمان
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵ امالرصاص
عملیات کربلای چهار
مزار: گلزار شهدای کرمان
#شهید_سردار_عبدالمهدی_مغفوری🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#سردار_دلها
من نــہ آنــم ڪــہ تـوان ڪــرد فراموش
#طُـــرا... ❤️
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
بعضی لباس دامادی هم گرفته بودند
ولی لباس غواصی پوشیدند و
به معشوق رسیدند ...
#شهید_حمیدرضا_گودرزی
#شهید_عباسعلی_فرمنی
#غواصان_کربلای_چهار
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
@sangarshohada 🕊🕊
شهیدی ک خلعت زیبای شهادت را
با لباس دامادی یکی کرد ...
سردار شهید «مجید زارعی»
قائممقام گردان حُنین تیپ نبیاکرمﷺ
هنوز ۲ هفته از داماد شدنش نگذشته بود
که عازم جبهه شد و در تاریخ ۲۷ مهر۱۳۶۳
و در سن ۲۱ سالگی در عملیات عاشورا
(منطقه میمک) به فیض شهادت رسید.
#تازه_داماد
#روحششاد_باصلوات
@sangarshohada 🕊🕊
🥀 چفیه خونی
عملیات بیتالمقدس تمام شد
خبر داشتم شهید شده....
بهدنبال جنازهاش گشتم و پیدایش کردم.
چفیه خونی دور گردنش بود.
ترکش به فک و صورتش خورده بود.
حرفهایش چند دقیقه قبل از خداحافظی
یادم آمد و بیاختیار اشکهایم سرازیر شد...
علی چفیهاش را پهن کرد.
نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن
لقمه اول و دوم را برداشتیم
که یکی از بچهها آمد و گفت:
«علی! بلند شو بریم.»
علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد.
انگار دنبال چیزی بود که گفتم:
«چفیهات رو لازم داری؟
اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر.»
راضی نشد. اصرار کردم با دلخوری گفت:
« واسه چی اصرار میکنی؟!
اگه من شهیدشم، چفیهات خونی میشه،
نمیتونم بهت پس بدم.»
ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت
و گردنم را بوسید. گفت:«خداحافظ رفیق!»
در نورد اهواز ماندیم و او رفت ....
(به نقل از همرزم شهید، علی بابایی)
#خاطرات
#شهید_علی_نیکوئی
#روحش_شاد_باصلوات
@sangarshohada 🕊🕊
🔴 تــو همان داغـــــی هستی
که تا زنــــده ایم در دلمان باقیست...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
آهای بچه شیعه ها
سربازانِ سید علی...
پست نگهبانی ما تمام شده
حالانوبت شما است...
سلاح ما دست دشمن نیفته..
نگذارید مملکت دست نا اهلان بیفتد...
#سالروز_شہادت_شهیدان🌷
#شهیدسیدعلی_منصوری
#شهیدعباس_دانشگر
#شهیدسیدرضا_حسینی_نوده
#شهیدحسینعلی_پور_ابراهیمی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
💠زهی خیال باطل
●| یک ماه بعد از نامزدی اش آمد پیش من؛ گفت «میخواهم به سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمیخوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را میفرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار میکنی که الان بروی؟
●عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمینگیر میشم میترسم وابستگی من را زمینگیر کنه!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت
●چون تازه داماد بود رفقای عباس در سوریه همقسم شده بودند که از او مراقبت کنند و او را سالم به ایران برگردانند. بعد از شهادتش، من به بچهها گفتم: زهی خیال باطل...!!! خداوند برای او نقشه کشیده بود؛ عباس درس عاشقی را چشیده بود و باید میرفت.
📎پ ن : شهیــدی ڪہ ماننـد مادرش زهــــــرا بین #در و #دیــوار
سوخت و پــــرڪشیـد .
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#سالروز_شهادت
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
جوهرِ نوشتههایتان
کمرنگ شده یا ...نه؟!
چشمهای ما کم سو شده!؟
دوباره بنویسید برایمان
از روزهای خداییتان ...
#نامه_نگاری
#وصیت_نامه
#شهادت_نامه
#دفاع_مقدس
@sangarshohada 🕊🕊
شست باران همه
کوچه خیابان هــارا....
پس چــرا مانده غمت
بـر دل بارانی مـــن؟؟؟
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊