دیروز با یکی از دوستام صحبت میکردم بحث را کشوند به شهادت حاج اصغر و از عنایت شهید حرف زد
از روز شهادت شون و حالاتش وقتی ایشون شهید شدند...
با بغض و اشک چشم از حوائجی که شهید عبداللهی بشکل غریبی برآورده کردند گفت و در مقابل اصرار من برای تعریف اونها ممانعت کرد و گفت: یه ارتباط خاص و دلی دو نفره است بین من و شهید😊
این جملات، این روزها که قریب ۶ ماه از شهادت پدر میگذره را بارها شنیدم از آدمهای مختلف با ظواهر مختلف
غریبه و آشنا...
ولی بین جوونها و نوجوونها پر تکرار تره...
همون سنینی که شهید در زمان حیات شون عمرشون را خرج اونا کردند...
گاهی حال خیلی بدی داشتند و حتی نمیتونستند روی ویلچر بنشینند
اصرار میکردم که پدرم حالتون خوب نیس نفستون بالا نمیاد😭 اقلا برای نماز برید نه زودتر...
با نفس بریده بریده میگفتند: بچه هام توی مسجد چشم براهم هستند... میخواهند قرآن شون را بخونند ♥️
همه جا نگران جوون ها هستی...
مهربان پدرم که برای من فقط پدری نکردی😭
ما فرزندان تون هم الان چشم براه شما هستیم
چشم براه نگاه شما شهید معلم!❤️
و شما هنوز هم دست گیری میکنی...
با همون دستهای کبود و بی حس😭
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
#سبک زندگی
#شهیدعبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...)
eitaa.com/shaheedasqareabdollahy