یک روز به دیدن حاج اصغر آقا رفتم در مغازه ای که در خیابان ملک به تعمیر گوشی تلفن مشغول بودند ؛ در ضمن صحبت هایشان گفتند:
هرچه یادم می آید که در روزهای اول جانبازی چقدر به خدا التماس می کردم که شفایم بدهد می گویم چقدر نادان بودم چون در این وضعیت خدا چیزهایی را به من نشان داده که در حال سلامتی غیر ممکن بود بفهمم
بعد ادامه دادند که باید این شعر را عوض کنند که می گوید:
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
باید بگویند:
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در بهتری
خاطره ای از دوست وهمراه شهیدعبدالهی،حجالاسلام والمسلمین غلامحسین جعفری
#سبک زندگی
#شهیدعبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...)
eitaa.com/shaheedasqareabdollahy