#بریده_کتاب
#خانواده_ابدی
📘📘📘
آن روزها بازار بحثوجدل و مناظره داغ بود. عشرت طوری با منافقین بحث میکرد که آنها فکر میکردند او سواد بالایی دارد. سخنرانی امام و شخصیتهای انقلابی را گوش میکرد. با شوهرش حرف میزد. برنامههای رادیو را میشنید، ولی مهمتر از همه اینها این بود که از خودش نظر داشت. با اعتمادبهنفس، روی نظراتش پافشاری میکرد. به من میگفت: «منافقین میخوان خط انقلاب را عوض کنن، حتی اگر شده، بازو رو تهدید. اونا دشمن اصلی انقلابن.»
گاهی در میدان هفتحوض کار به درگیری فیزیکی بین نیروهای انقلابی و منافقین میکشید. عشرت بدون ترس جلویشان میایستاد و کم نمیآورد. گاهی اطلاعات من بیشتر بود، ولی جرئت و جسارت بیانش را نداشتم. او حواسش بود که چه چیزی را بگوید و چه چیزی را به زبان نیاورد. مردها کردستان بودند و ما یکتنه زندگی را میچرخاندیم. من به این وضع راضی بودم، ولی عشرت آه میکشید که چرا نمیتواند مثل حاج محسن به جبهه برود. به هرکسی که زندگیاش مفیدتر و مؤثرتر بود، غبطه میخورد.
📚 برشی از کتاب
#خانواده_ابدی
✍🏻 معصومه رامهرمزی
انتشارات حماسه یاران
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab