🗞 مقصد نهایی 💗 شهیده مهرنوش حاجی‌سلطانی 🔹️ مرد دست‌هایش را روی صورتش گذاشته است. انگشت‌هایش رویِ گونه‌ها و پیشانی‌اش را پوشانده، بدنش آرام تکان می‌خورَد. شانه‌هایش بالا و پایین می‌رود. دست‌هایش را برمی‌دارد. جرعه‌ای آب می‌خورد و می‌گوید: «خواهرم مهرنوش بیست و هشت سال داشت. نه سال مهماندار هواپیمایی ماهان بود. از بچگی کلاس زبان می‌رفت. بعد از دیپلم تجربی تصمیم گرفت مهماندار بشود. سفر رفتن را خیلی دوست داشت. پدر و مادرم را مسافرت‌های زیادی می‌بُرد. با ما دو برادر هم خیلی سفر می‌آمد. همیشه لبخند بر لب داشت. خیلی دختر مهربانی بود. برادرزاده‌هایش را خیلی دوست داشت. می‌گفت: عمه یعنی مادر دوم بچه‌های برادرش. روز بیست و پنج خرداد ساعت دوازده و نیم شب به نارمک حمله شد. پدر، مادر و خواهرم به شهادت رسیدند. جرم خانواده‌ام این بود که همسایه دانشمند هسته‌ای بودند؛ همین قدر ساده و بی‌دلیل! اسرائیل کار به اعتقادات نداشت، درهم می‌زد و به شهادت می‌رساند. مزار هر سه‌تایشان در بهشت‌ِزهرای تهران است.» اشک به مرد امان نمی‌دهد. دست‌هایش را روی صورتش می‌گذارد و شانه‌هایش می‌لرزند. شهیده مهرنوش حاجی‌سلطانی دختری با آرزوهای بلند همراه پدر و مادرش در پروازی، راهی مقصد نهایی بهشت می‌شوند. 🖼 ؛ تک‌نگاری‌هایی از زندگی شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونی  📝 سیده اعظم‌الشریعه موسوی 📥 نسخه PDF را از اینجا دریافت کنید. 🖼روزنامه 📱 @sedaye_iran_newspaper