«آهِ در سوخته»
✍🏻
سیده الهام موسوی
چند روزی از فاطمیهی اول میگذرد و در دلم آشوبیست که تنها چارهاش، اشک است. قلم به دست میگیرم و خود را به کوچههای پرغربتِ مدینه میسپارم، اما مگر میشود جلوتر رفت؟ هر بار که خواستهام بنویسم، تا سرِ کوچهی خانهی علی(ع) پیش رفتهام و نتوانستهام قدمی جلوتر بردارم. مگر میشود «درِ سوخته» را دید و بیتفاوت ماند؟ امان از دلِ علی(ع) و فرزندانش!
امشب قلبم پر از درد است؛ خستهجان و بالشکستهام. دریافتهام که حقِ ورود به این خانه، دلبریدن از دنیاست. پاهای بیرمقم را هرطور که شده به حرکت درمیآورم؛ نزدیکِ درِ سوخته، با میخهای بزرگِ بیرون زده، روبهرو میشوم. بیاختیار دمِ در میافتم؛ روحم حاضر است، اما جسمم نیست.
وای مادر! پشتِ آن در چه کشیدی؟ به گمان مادر پشتِ همان در، تمامِ قصهی شهادتِ دوازده امام را دیده است.
محرابِ پرخون، تشتِ جگرهای تکهتکه، خیمههای در آتش، پیکر بیسر زیرِ سُمِّ اسب.
مگر میشود حتی از این در گذشت؟ گوشهگوشهاش بوی داغ و مصیبت میدهد.
اما در میان این همه اندوه، دلم راهی دیگر میجوید؛ به یاد آن فرزندی میافتم که هنوز هر سحر برای مادرش میگرید؛ او که هر فاطمیه، داغِ تازهٔ کوچههای مدینه را در دل دارد.
یا صاحبالزمان(عج)، میدانم هنوز نالهی مادرت را پس از قرنها میشنوی و هنوز «درِ سوخته» را با اشک مرور میکنی. کاش آن روز که برای انتقامِ مادر قیام میکنی، ما نیز از یاورانت باشیم تا دلِ داغدارِ زهرا(س) آرام گیرد و کوچههای مدینه دوباره بوی حضور تو را بگیرد.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan