همراه استادم از کنار ساختمان های بزرگ و کوچک خیابان منتهی به دانشگاه فردوسی تهران می گذشتیم، چهره ساختمانی بزرگ و پر زرق و برق نظرم را به خود جلب کرد، به استاد گفتم: وای چه برج شیکی، همه چی تمومه، بی عیب و نقص.
استاد بدون اینکه نگاه من را که قد و بالای برج را رصد می کرد دنبال کند، پوز خندی معنا داری زد.
دلیل خند ه اش را پرسیدم،
گفت : یاد حکایتی مربوط خانه های دنیوی افتادم، استاد ادامه داد:این ساختمان ها دو عیب بزرگ دارد.!
با تعجب پرسبدم: چه عیبی؟!
استاد گفت: «اول اینکه روزی صاحبش می میرد. »
«دوم اینکه روزی خراب می شود. »
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک
#داستانک👇
🆔
@dastanak_ir