وقتی لشکر مغول به اصفهان ریخت و خون کوچک و بزرگ را در کوی و برزن جاری ساخت، استاد کمالالدین اصفهانی زنده بود و غم دل را چنین بر زبان جاری میساخت:
«کو دیده که تا بر وطنِ خود گرید
بر حالِ دل و واقعۀ بَد گرید
دی بر سرِ یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید»
و خود نیز در نهایت به دست مغولان به شهادت رسید.
دولتشاه سمرقندی در واقعه شهادت «خلّاق المعانی کمال الدین اسماعیل اصفهانی» که در سال ۶۳۵ هجری روی داده، چنین گزارش کرده:
«سبب کشتنِ او آن بود که چون لشکر مغول برسید، کمال در خرقۀ صوفیه و فقرا درآمده بود و در بیرون شهر زاویهای اختیار کرد. آن مردم او را نرنجانیدند و احترام مینمودند و اهل شهر و محلات رُخوت [ لباسها] و اموال خود را در زاویۀ او پنهان کردند و آن جمله در چاهی بود در میانِ سرایِ او.
یک نوبت مغولبچهای کمان گروهه در دست، به زاویۀ او درآمد و سنگی بر مرغکی انداخت؛ زهگیرِ او از دست بیفتاد و غلطان به چاه افتاد؛ بهطلبِ زهگیر سرِ چاه بگشادند و آن اموال را بیافتند و کمال را مطالبۀ اموالِ دیگر کردند تا بنماید تا در عقوبت و شکنجه هلاک شد و در وقتِ مردن، به خونِ خود این رباعی تحریر کرد:
«دل خون شد و شرطِ جانگدازی این است
در حضرتِ او کمینه بازی این است
با اینهمه هیچ نمییارم گفت
شاید که مگر بندهنوازی این است»
#اختصاصی_داناب
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚
@dastanak_ir