✅داستان ابابصیر
🔻ابابصیر از اصحاب حضرت باقرالعلوم«علیهالسلام» و نابینا بود. او میگوید:
🔹روزی خدمت امام باقر«علیهالسلام» رسیدم و به ایشان عرض کردم: «آیا شما وارث رسول الله(صلیاللهعلیهوآله) هستید؟» حضرت فرمودند: «بله.»
🔹گفتم: «آیا رسولالله(صلیاللهعلیهوآله) وارث همهی انبیا(علیهمالسلام) بودند و تمام آنچه آنان میدانستند، پیامبر هم میدانستند؟» فرمودند: «بله.»
🔹گفتم: «آیا شما میتوانید مردگان را زنده کنید و بیماری اَکمَه[نابینایی] و اَبرَص[پیسی اندام] را شفا دهید؟» فرمودند: «بله، به اذن خدا.»
🔹سپس حضرت به من فرمودند: «ای ابامحمد، به من نزدیک شو.» آنگاه دستان مبارکشان را روی دو چشم و صورتم کشیدند و بینا شدم و تمام آنچه در اطرافم بود، دیدم؛ یعنی خورشید و آسمان و زمین و خانههای اطراف و آنچه در شهر بود!
🔹بعد از آن فرمودند: «آیا دوست داری چشمان بینایی داشته باشی و در آخرت نیز مانند دیگران، در نفع و ضرر، مسئول اعمال خود باشی [و از تو حساب بکشند؟] یا اینکه دوست داری چشمانت نابینا شود و به جای آن، بهشت خالص [بدون آنکه محاسبه شوی،] نصیبت شود؟ عرض کردم: «دوست دارم به حالت قبلی باز گردم.» حضرت دستان مبارکشان را دوباره روی چشمانم کشیدند و دوباره نابینا شدم.
🔸اگر در این داستان بنگریم، میتوانیم حالت روحی ابابصیر را بین حالت دوم[متظاهران به صبر] و سوم[صبورانِ مشتاقِ راضی] تصور کنیم؛ به این صورت که تا قبل از فهمیدن مصلحت نابیناییاش، از نظر ظاهری صبور و تسلیم بود، ولی شاید به نابینابودنش شوق نداشت؛ اما وقتی امام باقر«علیهالسلام» از مصلحت نابینابودنش پرده برداشتند و او را به مقام اُخروی بشارت دادند، به نابینابودنِ خود اشتیاق درونی پیدا کرد و راضی شد و از حضرت خواست که دوباره به حالت قبلی باز گردد. این قانون دربارهی همهی انسانها صادق است.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک
#داستانک👇
🆔
@dastanak_ir