فکر گناه مهمانی بودیم؛ خانه پسرخاله. بچه‌های فامیل هم جمعشان جمع بود و دنبال سوژه‌ای بودند برای خنده و خوش‌گذرانی. یکی از بچه‌ها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را درآورد و پرت کرد سمتِ شعبان. همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده. شعبان که چشمش به عروسک افتاد؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند. با لحن خاصی به شعبان گفتند: «حالا مگه چی شده که می‌خوای بری!؟» شعبان رو به بچه‌ها کرد و حرفی زد که هیچ‌کس انتظارش را نداشت: «این عروسک فکر آدم رو مشغول می‌کنه، این عروسک می‌تونه آدم رو به گناه بندازه». شهید شعبان قاضی‌پور امـام عــلـی (علـــیه الســـلام) كسى كه در انديشه گناه باشد و پيرامون آن بسيار فكر كند سرانجام همان افكار بد و انديشههاى پليد، او را به ارتكاب گناه مي‌خواند و آلودهاش مي‌سازد. غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم، ص186