یک شب برفی❄️ زمستونی به محسن زنگ زدم📞 که هوا دو نفره‌ست و پاشو برویم بیرون.میان خواب و بیداری گفت:خره!😂 تو این هوا خطرناکه با موتور🏍.تازه ماشین خریده بودم🚗.گفتم با ماشین میریم؛اگرم اتفاقی بیفته برای ماشین من می‌افته،تو راحت باش.از او انکار و از من اصرار که بزن بریم. از آن طرف خانم‌ها هم خواستند بیایند😐 و دسته جمعی زدیم بیرون.تا راه افتادیم دیدیم انگار ماشین‌ها را گذاشته‌اند تو سرسره😱😂.لیز می‌خوردند برای خودشان.داشتیم به ماشین‌های لیزخورده توی جوی آب می‌خندیدیم😂که محسن گفت:مجید بگیر این طرف! بوم، رفتیم توی صندوق ماشین جلویی.یکی ما را می‌دید فکر می‌کرد چیزی زده‌ایمآن‌قدر می‌خندیدیم افتاد به التماس که از خر شیطان بیا پایین😫.گفتم تا سه نشه بازی نشه.می‌گفت اگه دیگه ده به بعد زنگ زدی،نامردم جوابت رو بدم!😬😂 راوے:دوست‌شهیدمدافع‌حرم #محسݩ‌حججی🌹 @Modafeaneharaam