وقتی وارد اتاق شدم جوانی خوش صورت و خندانی روی تخت دراز کشیده بود،دفعه اول بود که میدیدمش❗️
معلم ما رو بهم معرفی کرد،اسم جهادیش پیمان بود،نگاهی به وضعیتش کردم ، ظاهرا چیز مهمی نبود چون پیمان در حال حرف زدن و شوخی و مسخره بازی بود.😁
دکتر آمد بالا سرش و شروع به قیچی کردن لباس هاش کرد، دیدم ناراحت شد و جلوگیری کرد، بهم گفت اخوی به دکتر بگو قیچی نکنه ،این لباسها مال بیت الماله خودم در میارم☝️
کمکش کردم تا لباس رو در بیاره ،وقتی از روی تخت بلندش کردم دیدم پشت کمرش تا پایین پاش غرق خونه😱،دکتر هم دست پاچه شد ،سریع لباسها رو از تنش بیرون آوردیم، تمام بدن پیمان مثل آبکش سوراخ سوراخ بود
گفتم؛ آخه برادر با این وضعی که داری چرا حرفی نمی زنی ،یه آخی اوخی‼️
خندید گفت: من به خاطر این افتخار آمدم اینجا، برای چی آخ بگم ، میگم جانم😊،دقیقا یادمه ، بیست و هفت تاترکش 😢
وقتی کار دکتر تمام شد، پیمان بلند شد و آماده شد که بره❗️گفتم ؛ خیر انشالله کجا❓
گفت؛ باید برگردم بچه ها دست تنهان، میرم همونجا استراحت میکنم😳
از بیمارستان که آمدم بیرون،با خودم فکر کردم واقعا معنای عشق از این بیشتره❓❤️
پیمان چند وقت بعد توی پنج راه ، غوطه شرقی به شهادت رسید و پیکر نازنینش هیچ وقت برنگشت.😔
شهید مدافع حرم سیدروح الله موسوی🌹
@Modafeaneharaam