مدافعان حرم 🇮🇷
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #ساعت۱۶به‌وقت‌حلب 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 1⃣4⃣ ✨‌ سلطان قلب‌ها راوی: عبدالله ضیغمی سال ۱۳۸۲ ابتدای دهه ۸۰ سال خوبی برای نیروهای لشکر ۲۷ محمد رسول الله بن بود؛ آن هم به دلیل اینکه حسین همدانی یادگار حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر شد. ایشان هر جا مسئولیتی به عهده می‌گرفت با کارکنان و خانواده آنها، از بالاترین مقام تا پایین ترین درجه بی واسطه ارتباط برقرار می کرد تا از نزدیک در جریان مشکلات آنها قرار بگیرد. ممکن نبود از رسیدگی به مشکل بچه ها کوتاه بیاید یا از کنار آنها بی اعتنا عبور کند. یک روز فهمیدم قرار است ایشان به منزل ما بیاید. خیلی خوشحال شدم. حضور حاجی همه جا مایه خیر و برکت معنوی بود. بالاخره آمد. ابتدا میوه و شربت خوردیم. از همسر بنده دربارۀ اخلاق و رفتار من در منزل سؤال کرد و این‌که آیا از من راضی است یا خیر و از این جنس سؤال‌ها کرد تا مطمئن شود مشکلی در خانواده وجود ندارد. البته سؤال‌ها را به گونه ای مدیریت می‌کرد تا مسائل در فضایی کاملاً صمیمانه مطرح شود. ضمناً نصایح خود را در قالب شوخی و کاملاً عاطفی مطرح می‌کرد. من به تازگی به خانه سازمانی لشکر نقل مکان کرده بودم. به بهانه اطلاع از وضعیت ساخت خانه‌ها از همه جا بازدید کرد. اول از سلیقه همسرم در چیدمان منزل و نظم آشپزخانه تعریف کرد و بعد از مدتی رفت. فردای آن روز من را خواست و پولی به من داد و گفت: « آقاعبدالله می‌روی و یک ماشین لباس شویی خوب می‌خری و می‌بری منزل و به همسرت هدیه می‌کنی. » خیلی تعجب کردم. بعد فهمیدم در بازدید از خانه ما کمبودهای خانه را به خاطر سپرده بود. نمی گذاشت عزت بچه‌ها خدشه‌دار شود. مانده بودم به حاجی چه بگویم. خیلی تحت تأثیر آن رفتار قرار گرفته بودم. حاجی با این مَنش بر قلب‌ها فرماندهی می‌کرد. او منشأ تحولات بزرگ معنوی و بهبود وضعیت اقتصادی زندگی بچه ها شده بود. همه کارکنان و خانواده‌های آنها او را دوست داشتند و با دل و جان برایش دعا می‌کردند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @Modafeaneharaa