🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀
#ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید
#حسین_همدانی
قسمت 3⃣1⃣
او هم که دیگر به ماندن من امیدی نداشت، کوتاه آمد و گفت:
« باشد پسر جان ... دیگر گریه نمیکنم. »
بعد هم با گوشه چادر اشکهایش را پاک کرد. اصلاً در کل فامیل محبت عجیب مرحوم مادرم به بنده زبانزد همه بود. بیش از حد طبیعی به من وابسته بود؛ طوری که خودم هم از این همه وابستگی عاطفی ایشان متحیر بودم.
در برهه ای از عملیات کربلای ۵ سی و دو نفر از همراهان من در خط شلمچه، اعم از بی سیم چی و راننده در یگان ما به شهادت رسیدند. اما من شهید نشدم. حتی در عملیاتهای جبهه شمال غرب چند بار در حلقه محاصرهٔ دشمن افتادیم. یک بار بنده فرمانده وقت سپاه مریوان و برادرمان آقای مرادی که الان استاندار همدان است در محاصره قرار گرفتیم. واقعا کار خودمان را تمام شده میدانستیم اما به نحوی معجزهآسا از آن مهلکه خارج شدیم. آن سالها این سؤال ذهنم را مشغول کرده بود که " خدایا، پس چرا من شهید نمی شوم؟ "
بعدها که بیشتر تأمل کردم به این نکته پی بردم که مادر من به این موضوع رضا نمیدهد. یک بار به ایشان گفتم:
« مادر جان، بیا دعا کن تا بلکه افتخار شهادت نصیب من هم بشود. »
ایشان خیلی جدی جواب داد:
« نه! امکان ندارد. من از امام حسین خواسته ام در این جنگ به تو آسیبی نرسد و زنده بمانی. »
به نظرم همین توسل مادر به حضرت سید الشهدا بود که مانع شد جرعه ای از آن شربت معروف را به من هم بچشانند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@Modafeaneharaam