💢پتوی خیس!
🔰هوا آنقدر سرد بود که بخار نفسهایمان مثل دود سیگارهایشان به هوا میرفت.
🔸آمده بودند آسایشگاه را بگردند. هفتهای یکبار درست مثل ساعت با همان چکمههای خیس و نگاههای بیاحساس.
🔹همه توی سرمای زمستان زیر باران بیرون آسایشگاه رو به دیوار ایستادیم.
🔸وقتی برگشتیم، سکوت در آسایشگاه غوغا میکرد. همهچیز به هم ریخته بود. تشکها واژگون، لباسها پخش زمین.
🔹اما این بار فرق داشت. پتوها را هم خیس کرده بودند. آب ریخته بودند رویشان.
🔸حالا نه گرما مانده بود، نه پناهی برای شب سرد. فقط نگاههای خالی ما بود و بخار نفسهایی که مثل خودمان بیپناه مانده بود.
📚برگرفته از کتاب اسارت جلد 15 از مجموعه کتب روزگاران
📎 #کودک_نوجوان
📎 #داستانک
📎 #حکایت
📎 #زندگی_شهدایی
☀️روشنا اصفهان:قرارگاه تولید و انتشار:|عملیات های تبیینی|فرهنگی هنری|عملیات روانی و رسانه ای|
🆔👉@roshana_esfahan
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💢پتوی خیس!
🔰هوا آنقدر سرد بود که بخار نفسهایمان مثل دود سیگارهایشان به هوا میرفت.
🔸آمده بودند آسایشگاه را بگردند. هفتهای یکبار درست مثل ساعت با همان چکمههای خیس و نگاههای بیاحساس.
🔹همه توی سرمای زمستان زیر باران بیرون آسایشگاه رو به دیوار ایستادیم.
🔸وقتی برگشتیم، سکوت در آسایشگاه غوغا میکرد. همهچیز به هم ریخته بود. تشکها واژگون، لباسها پخش زمین.
🔹اما این بار فرق داشت. پتوها را هم خیس کرده بودند. آب ریخته بودند رویشان.
🔸حالا نه گرما مانده بود، نه پناهی برای شب سرد. فقط نگاههای خالی ما بود و بخار نفسهایی که مثل خودمان بیپناه مانده بود.
📚برگرفته از کتاب اسارت جلد 15 از مجموعه کتب روزگاران
📎 #کودک_نوجوان
📎 #داستانک
📎 #حکایت
📎 #زندگی_شهدایی
☀️روشنا اصفهان:قرارگاه تولید و انتشار:|عملیات های تبیینی|فرهنگی هنری|عملیات روانی و رسانه ای|
🆔👉@roshana_esfahan
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈