✒گمان میبرم که نفس انتشار این تصویر، بیهیچ طنز و کنایه و ِرندی، به خودی خود مصداق "جهاد تبیین" است! در پی چهل و چهار سال تقلّای سرویسها و ایضاً نواختن پنج ماهه در شیپور اغتشاش، آنها تنها میتوانند از چنین دُردانگانی عدیم المثال، به عنوان نمادهای انقلاب عظیم خویش رونمایی کنند! اگر اردوگاه ضدانقلاب تا این پایه به قحطی رجال و قطعی نسل خورده، چرا یکی پس از سالها ادعای نخستوزیری امام، نظام او را ساقط نخواهد؟ و دیگری در پی متولیگریِ انقلاب فرهنگی و بسا اقدامات دیگر، بوقِ براندازی برندارد؟ اینان با خود گفتهاند: اگر "شب پره" بازیگر میدان شده، "ماه فروزنده" از چه روی باید پنهان بماند؟
معرکه گردانی رضا پهلوی، نازنین بنیادی، معصومه قمیکلا، حامد اسماعیلیون، مریم قجرعضدانلو، میرحسین موسوی، حسین حاج فرج دباغ و...الخ، تنها یک پیام دارد و آن اینکه به اصطلاح اپوزیسیون ایران، عقیم است و از خشکی و پوسیدگی مزمن رنج میبرد! از سوی دیگر دعوا تنها بر سر لحاف ملاست و آزادی و رواداری و تحمل، فقط به تحمیق خلقالله میآید! آنان از اکنون به دریدن یکدیگر شده و معطلِ آینده موهوم نمانده اند! اگر آشکار گشتن همین یک نکته، محصول آشوبهای اخیر باشد، باید آن را قدر شناخت و بابت آن، به درگاه احدیت شکر به جای آورد و الحمدلله علی کل حال.
♦️آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒در بعدازظهر شنبه، دوازدهمینروز از اردیبهشت هزار و سیصد و سی و دو، جلال آلاحمد از مرگ ناگهانی برادر بزرگترش حجت الاسلام سید محمدتقی طالقانی، در شهر مدینه اطلاع یافت. در روزهایی که سخت به کارِ ساختن خانهاش در شمیران بود و حزب و سیاست را "حقه بازی" مینامید و داشت از آن فاصله میگرفت. آنروز هنگامی که برای صرفه جویی در حد قیمت یک ناهار، به منزل پدرش آیتالله سید احمد طالقانی در محله پاچنار رفته بود، وضع را آشفته دید و ماجرا را دریافت. سید محمدتقی اما، به نمایندگی آیات سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین طباطبایی بروجردی به مدینه رفته بود، با هدف اصلیِ بَرساختن قبور اهل بیت (ع) در بقیع، که نهایتا نه تنها توفیق آن را نیافت، که خویش نیز در جوار ایشان آرمید! خانوادهاش بر این باور بودند که وهابیانِ متعصب، او را که کاملا سالم می نموده، در یک میهمانی به قهوه ای مسموم کردهاند! القصه جلال پس از دریافت خبر و سردادن قدری فریاد و گریه، کاغذ بر میدارد و چون هر روز، ماوقع را برای همسرش سیمین دانشور -که در آن روزها به تحصیل در دانشکدهای در استنفورد آمریکا بود- می نویسد. نامه در نوزدهم اردیبهشت، به دست مخاطب می رسد. سیمین که به نظر می رسد در اینگونه اوقات خوددارتر از شوی خویش است، سعی دارد مرگ را به مثابه پدیدهای ناگزیر، اما نه چندان خوف انگیز و ملالآور بر جلال بنمایاند. نوشتههای او در این کاغذ، نمادی از سرگشتگی روشنفکران ایرانی نیز هست، که فی المثل در باب رویدادی چون مرگ، همچنان در میان انگارههای موجود در جستوخیزند و قرار و سکون نیافتهاند! با این همه خوانش این متن در باره مرگ و در سالمرگ خودِ سیمین، خالی از لطف نیست:
"عزیز دلم، خودت بگو چه جوری تو را تسلی بدهم؟ عزیزم، ما که از راز مرگ بی خبریم. شاید مرگ رفتن از گوشه باغی، به گوشه باغ دیگر که ما نمی شناسیم باشد...شاید مرگ یک صورت دیگر زندگی باشد، صورتی که ما نمی شناسیم. بههرجهت هر طور که باشد و هرچند مرگ ناشناخته باشد، قانون بقایانرژی در فیزیک به ما می گوید، که در این جهان انرژی از بین نمی رود و ذرات وجود ما، در فضا و در جوّ پراکنده می شود. شاید مثل یک گُل شکفتیم و شاید گِل کوزه گران شدیم و از همه مهمتر، آنها که مرده اند، در ذهن ما به زندگی خود ادامه می دهند. مگر نه؟...جانِدلم، به مادرت بیشتر برس...برایش از قول من بگو، نه، از قول پیغمبران بگو که روح پسرش الان آسوده شده. بگو او خوشی هایی را می آزماید، که ما آنها را نمی شناسیم. بهش بگو هر چه در باره بهشت در قرآن آمده است، بخواند... آن آیه خاص یادم نیست و وقت ندارم به قرآن رجوع کنم و آیه را پیدا بکنم، اما مفهوم آن آیه یادم هست که مردم بهشت سرخوشند و به کارهای دلخواه و خوشایند خودشان مشغولند. هر چه بخواهند در دسترسشان است و از همه مهمتر، همیشه پذیرای درود و رویارویی پروردگار خود هستند. و یقین که برادر تو از بهشتیان است. دیگر چه بگویم؟ دلم دارد می ترکد..."
✔پ ن: برگرفته از مجموعه نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد، جلد نخست، صص ۴۰۰و ۴۰۱.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒مرگ دیر یا زود، جملگی ما را به کام خویش خواهد کشید. در این میان اما، رفتنِ خوبان اسباب دریغ است، خصوصا که با رنجی طاقت سوز عجین شده باشد. به رغم این، رفتن های پردرد، امری کم و بیش رایج است و سکه اش را به نام بسا خلقالله زده اند. مهم این است که گویندگان بانگ الرحیل، در طول حیات چه ساخته و پرداختهاند و دیگران را از آن، چه نصیب خواهد بود؟
زندهنام، سعادتفرجام، شیخ مسعود دیانی رو به ابدیت نهاد. هرکس او را از زاویهای دیده و وصف خواهد کرد. من اما او را، با این نشان به خاطر می آورم، که: "از کاری که به عهده میگرفت، بزرگ تر بود". در بسیاری از برنامههای سوره، به وضوح عیان می شد، که وی میهمان را پشت سر نهاده و حتی در وصول به پاسخ، در حال کمک به اوست! به خاطر دارم که یک بار از من خواست تا در فصلی از "سوره"، که به بازخوانی میراث اندیشمندان دینی معاصر اختصاص یافته بود، شرکت جویم و از آثار جناب جلال الدین فارسی، به ویژه "انقلاب تکاملی اسلام" بگویم. من مولف و کتاب را به خوبی می شناختم، اما به دلایلی دعوت را نپذیرفتم. میهمان دیگری به برنامه دعوت شد و شب پخش آن نیز فرارسید. هر چه برنامه جلوتر می رفت، بیشتر می شد فهمید که مجری، منظومه فکری و شخصیت فارسی را به نیکی شناخته، به علاوه سعی دارد تا در باره او افق گشایی کند و افزون بر آن، بی طرفی را فرو نگذارد و معرفی را با تبلیغ یکی نگیرد!
همین، دیانی از آنچه که پذیرفته بود، فراتر بود و اگر همه مسندپذیران ما چنین خُلقی داشتند، از بسا کاستیها و بن بستها نیز خبری نبود. روحش شاد و یادش گرامی.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒هماره بر آن بوده ام که از نامورانی که با ایشان مراوده داشته ام، تجربه زیستهام را باز گویم، نه اطلاعات سایتی و ویکی پدیایی را. در سخن از زنده یاد سید عبدالله انوار نیز، به همین عادت خواهم بود.
او از جمله کسانی بود که در تجرّد پُررمز و راز خویش، جز به دانش و تحقیق و تدریس و خطابه علمی مداوم، دل نداد. این قلم هیچگاه نزد او درسی نخواند، اما فراوان به ضبط دانستههای تاریخیاش پرداخت، که معمولا به ماجراهایی از قبیل مشروطیت و نهضت ملی و نیز برخی رجال فرهنگ و سیاست اختصاص داشت. معمولا مشروطه را با خاطرات پدرش سید یعقوب انوار و زندانیشدن او در باغشاه به خاطر می آورد و قضایا و داوریهایی که بیشتر به کار تاریخنگاری طیف غالبِ مشروطه می آید. نهضت ملی برایش، با رویداد نُه اسفند تداعی می شد که با جلال آل احمد و در حوالی خانه دکتر مصدق، به زد و خورد با طرفداران شاه پرداخته بودند. در این عرصه نیز، او به طیف غالب راویان این نهضت، یعنی جبهه ملی و اقمار آن متمایل بود. به همین شکل، دوستان را هم به وصفی می ستود. آیت الله مطهری را به دقت علمی در تدریس منظومه حاجی سبزواری گره زده بود و نیز آخرین خاطره اش از او در شامگاه دوازده اردیبهشت، که دیده بود عده ای پیکری خون آلود را به سوی بیمارستان طرفه می برند و او را میرمطهری می خوانند! جلو رفته و گفته بود: "این جنازه استادم مرتضی مطهری است!". امیر حسین آریان پور را به این ماجرا یاد می کرد، که در دانشکده الهیات و از سر لجبازی با مطهری، سخنش را با "بسم الشیطان الرجیم" شروع می کرد! جلال آل احمد را در دیدار مشترک با پرویز ثابتی می ستود و سیمین دانشور را... بهتر است رها کنم، که خاطرات را در این مجال ضیق نمی توان گُنجاند.
در خصوصیات فردی انوار، سهل الوصول بودن، بی تکلفی، دوری از غرور علمی به رغم مرتبت والا در فلسفه، اصول، تاریخ، نسخه شناسی و...الخ، دل و زبان را یکی کردن و دینداری خالصانه و بی ریایش مرا گرفت! او عمری قریب به یک سده را، یکسره به آرامش، آموختن و آموزاندن سپری کرد و نهاینا به جوار رحمت حق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒به باور این قلم آقای عبدالکریم سروش، تلاش عبثی می کند که قباحت "شرمگاهنمایی" و دیگر شمایل شناعت را، به داعیهداران براندازی بنمایاند! یا فیالمثل ایشان را متوجه ریشه های عمیق دینگرایی، در مشرق و یا حتی مغربزمین سازد. آنان پیشاپیش، خود را از هر نوع پسوند "پاک" معاف دانسته و جوهره تقلای خود را، یلهگی، هرزگی و عادی سازی امرِ مستهجن قلمداد کرده اند! آنان با "غریزه اصلی"، به کاسبی مشغولند!
با این همه سروش نیز، از بابت رضای خدا بدین سوی نرفته است، تصور برده که در آینده ای نزدیک، پای غنیمتی در میان خواهد بود و چگونه کمینهای که هنری جز جامهبهدرکردن، یا آن دیگری که سابقه ای جز سرقت فیش حقوقی نمایندگان یا وقاحتهایی از این دست دارد، یا شازده که به اذعان خود در شصتوسهسالگی هنوز از مادرش پول توی جیب می گیرد و در پیری و معرکه گیری هوای شاهشدنش برداشته، از این سفره سهمی برگیرند و او و همگنانش محروم شوند؟ جملگی در وهم خویش داستانی می پرورند، که به واقعیت نمیگراید! مهم این است که چو نیک بنگری، همه تزویر می کنند، برخی آشکارتر و بی پرواتر و عده ای در پردهتر و آرامتر!
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در همه لحظات تحویل سال و در تمامی عمرم، تنها در خانه بودم و پای تلویزیون، مانند بسا دیگر. امسال اما دست تقدیر در چنان لحظهای، مرا خَسی خواست افتاده به سیل خلقالله، که درون و برونِ آستانرضوی(ع) را از خویش مملو کرده بودند، تا سال خود را به صاحب آن گره بزنند! از هر نقطه از ایران و جهان بودند، این را لباسها و گویشهایشان می نمود. تمامی رواقها و صحنها، از حدود دو ساعت مانده به سال تحویل، بسته شده بودند و جماعت به فضای خالی بیرون و حتی خیابانها دلالت می شدند! من و همراهان در فضای مقابل بابالجواد حبس شده بودیم و به ناچار، همانجا بر زمین نشستیم. رفقای خادم، جمعیت امسال را، فراوانتر از سالیان قبل می دانستند.
برنامه های آستان برای چنین همایشی اما، در خور و جذاب بود. در یک مورد و با ابتکار گروه سرودی بزرگ و در حال اجرا، کُل جمعیت به پا برخاست و سرود جمهوری اسلامی را خواند! اگر تصاویر این رویداد از صدا و سیما پخش شود، شکوه آن را همگان حس خواهند کرد.
و کلام آخر آنکه، جوهره دوام و پائیدن انسان امید است و ردِّ امید را، در چنین مجامعی می توان یافت و دید. آرزو می کنم در سالی که می آید، پیروزی های بزرگ از این مُلک و ملّت سراغ گیرد و بدخواهان دیرپا و نشاندار آنها را، مایوس سازد. آغاز بهار طبیعت و معنویت، بر شما مبارک باد.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
✒در واپسین روزهای سال گذشته، درگذشت شاعر و ادیب پرآوازه زنده یاد جواد محبت، بسا دوستداران وی را تلخکام کرد. او با شعرِ خوشفرم و نیکمضمون خویش، در ادوار پیش و پس از انقلاباسلامی، آرمان ها و دردهای جامعه را واگویه می کرد. از سوی دیگر از سر تواضع و به دلیل تجارب زیسته خویش، هماره با مهر و گشادهرویی، داشتهها و تجربیات خویش را، به جوانانِ جوینده ارزانی می داشت. این قلم نیز در ادوار گوناگون فعالیت خویش، بارها مورد لطف و تشویق وی قرار گرفت، که خاطره آن را هرگز فراموش نخواهد کرد.
از اشارت به این مهم نیز نباید گذشت، که به رغم حضور محبت در عرصه فرهنگ و ادب، سفر نوروز هزار و سیصد و چهل و هشت زنده یاد جلال آل احمد به کرمانشاه و قصرشیرین، نقطه عطفی در زندگی او قلمداد میشد. شاعرِجوان در آن موسم، برشی از منظومه بلند "فصلی از یادها" را برای آل احمد خواند و از او شنید: "اینهایی را که خواندی، بنویس و به من بده، می دهم برایت چاپ کنند، حق التالیف هم برایت می گیرم!..." به واقع در این سفر، محبت از سوی آقای نویسنده کشف شد و این حمایت آنچنان در کام وی شیرین آمد، که می توان دوران زندگی شعری وی را، به پیش و پس از دیدار با جلال تقسیم کرد.
روح استاد محبت در این موسم رحمت و غفرانی الهی، آرام و آمرزیده باد.
✔پ ن: شرح تصویر فوقآمده، نوروز ۱۳۴۷، کرمانشاه، از راست تقی رشیدی احمدی، جواد محبت، جلال آل احمد و ایرج جاسمی.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
🖊عکسنگاشت تاریخی/۷۴
ضیافت افطار، چه در میانه نماز جماعت مغرب و عشاء و چه پس از نماز عشاء، از سنن حسنهای بود که هنوز در برخی از مساجد کشور، در جریان است. در تصویر فوقآمده، زنده یاد آیت الله حاج شیخ نصرالله شاهآبادی پس از هجرت به قم در پایان دهه هفتاد و تصدی امامت مسجد آیتالله حاج سید صادق روحانی، در ماه مبارک رمضان و ساعتی پیش از فرارسیدن اذانمغرب، در حال آماده کردن افطار برای نمازگزاران است. فقید سعید چون پدر ارجمندش، در ادوار اقامت در نجف، تهران و قم، در ایجاد ارتباط صمیمانه با بدنه جامعه به ویژه جوانان، بس توانمند و موفق بود و تشییع پرشکوه وی در تهران و قم، شاهدی بر این مدعاست. در باره خصال آن بزرگ، در آینده بیشتر خواهم نوشت.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini
محمدرضا کائینی
✒هماره بر این باور بوده ام که براندازان سال هزار و چهارصد و یک، به لحاظ رویکرد، دستاویزگزینی، خلاقیت و حتی درک سیاسی، حتی نتوانسته اند یک گام از براندازان هزار و سیصد و پنجاه و هشت فراتر نهند! سوژهها و مستمسکهای ایشان، عموما تکراری، آزمون شده و البته به در بسته خورده می نماید. تنها با این تفاوت که این بار، پول و رسانه هاینوین آنها را در بوق کردهاند. نمونه اش موضوع "کردستان" که خودمختاریخواهی در آن، از آغازین تحرکات ضدانقلاب بود. با این همه به محض برآمدن این نغمه شوم، در آغاز فروردین پنجاه و هشت، آیتالله سید محمود طالقانی اعلام کرد که برای گفت و گو با مردم کُرد، به سنندج خواهد رفت. آیتالله سید محمد بهشتی، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی و ابوالحسن بنی صدر نیز از شورای انقلاب، او را همراهی کردند. از اولین نتایجی که این هیات آن را اعلام نمود، بی میلی بدنه کردستان به خودمختاری از ایران و انحصار این بیماری، به برخی جریانات سیاسی از قبیل حزب دموکرات است، که از زبان کُردها سخن میگویند. طالقانی در این سفر، هر چه با بدنه کُرد به مهر و دوستی بود، با چهره هایی چون عزالدین حسینی با اخم و اُشتُلُم. کار به جایی رسید که همزمان دولت موقت برای کمک به آرامشِ کردستان، ولو به اشتباه، سپهبد محمدولی قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش را کنار گذاشت! در نهایت اغلب کردها رسما گفتند: به طالقانی اعتماد کامل دارند! این همه اما، جداییطلبان را به وانهادن اغتشاش سوق نداد و آنان چندی بعد، از پاوه سر برآوردند و دکتر مصطفی چمران، اصغر وصالی و یارانش را در محاصره مرگ گرفتند، که البته تنها با چند خط پیام امام خمینی تار و مار شدند! پس از چندی طالقانی در خطبههای نماز عید فطر در شهریور پنجاه و هشت، دموکرات ها را به محاکمه گرفت که: عده ای هستند که تنها از دولت بودجه و امکانات می خواهند، اما پروای فرمانبری از آن را ندارند...یک عده جوان احساساتیِ سی ساله، تصور می کنند که قیّم کردها هستند... کسانی که رهبر انقلاب را که سراپا دلسوزی برای مستضعفان است به خشم آوردند، جزای خود را بچشند...(نقل به مضمون). این خطبه متولیان استفاده ابزاری از نام طالقانی را، بس ملول و برافروخته ساخت، تا جایی که بعدها، این سخنان را از مجموعه خطبه های او حذف کردند!
می بینید که قصه کردستان آن هم با سپری گشتن چهل و چهار سال، تغییر چندانی نکرده است. دموکرات های جوان و احساسی آن روز، مستظهر به حمایت خارجی، همچنان بوق تجزیه و خودمختاری به دست دارند، در حالی که بدنه کرد تنها به دنبال حل مشکلات معیشتی خویش است و در فردای جدایی از ایران، آینده روشنی برای خویش نمی بیند. این مهم، تکلیف نظام در حل معضلات این منطقه را، دوچندان ساخته است.
✔پ ن اول: این اشارت، در سالروز سفر اعضای شورای انقلاب به کردستان، در فروردین پنجاه و هشت قلمی گشت.
✔پ ن دوم: در تصویر منتشر نشده فوق آمده -که از آثار میشل ستبونِ فرانسوی است- یکی از نخبگان کرد، با آیت الله طالقانی سخن می گوید.
♦️http://eitaa.com/r_kaeini