#پندانه
📌زندگی شبیه یک داستان است!
📝زندگی شاید شبیه به یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهیست که سالها خوانده میشود و همه از خواندنش #لذت میبرند چون پر از حرف و درس است. هرچند که گاهی داستانهای کوتاه هیچ حرفی برای گفتن ندارند بهجز «به دنیا آمد... از #دنیا رفت».
❗️گاهی #زندگی داستان بلندیست که بیهوده ادامه پیدا کرده تا یک پایان خوب برای آن پیدا شود که نمیشود.
🔰هر انسانی نویسنده داستان زندگی خودش است. به دنیا میآید و #شروع میکند به نوشتن داستان.
📖وسط نوشتن (وسط زندگی) کمحوصله میشود، عصبی میشود، شاد میشود، عاشق میشود، خوب و بد را میبیند و اگر #خوششانس باشد و فرصتش تمام نشود کمکم داستان زندگی را یاد میگیرد.
✂️گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمیگذارد آنچه را دوست دارد بنویسد و زندگی کند، پس #شروع میکند به حذفکردن، به سانسورکردن فصلهایی از داستان #زندگی.
🧮گاهی کسانی وارد داستان زندگیمان میشوند که مسیر داستان را عوض میکنند. #قلم را دست میگیرند و آنها داستان زندگیمان را مینویسند.
✏️یادمان باشد #قلم زندگیمان را دست چه کسانی میدهیم.
📚کاش برای داستان زندگیمان یک پایان خوب پیدا کنیم و پایان داستان همانی باشد که به خاطر آن به دنیا آمدیم و با خوشحالی و تلاش خودمان آن را به دست بیاوریم!✅
#عبرت
#داستان
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
✅ کیفیت زندگی مهمتر است!
🔹چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغالتحصیلی، هر یک شغلهای مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدتها باهم به دانشگاه سابقشان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.
🔸آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرفهایشان هم شکایت از زندگی بود!
🔹استادشان حین صحبت آنها قهوه آماده میکرد؛ او قهوهجوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند.
🔸روی میز لیوانهای متفاوتی قرار داشت: شیشهای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوانهای دیگر.
🔹وقتی همه دانشجوها قهوههایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت:
بچهها، ببینید؛ همه شما لیوانهای ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوانهای زمخت و ارزانقیمت روی میز ماندهاند!
🔸در حقیقت چیزی که شما واقعاً میخواستید قهوه بود و نه لیوان، اما لیوانهای زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاهتان به لیوانهای دیگران هم بود.
🔹زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرفها زندگی را تزیین میکنند، اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.
🔸البته لیوانهای متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تأثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجهتان به لیوان باشد و چیزهای باارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد.
🔹پس از حالا به بعد تلاش کنید نگاهتان را از لیوان بردارید و در حالی که چشمهایتان را بستهاید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
✅ زندگی خیلی ساده است!
🔻زندگی در چهار عبارت خلاصه میشود؛ که اسرار حیات آدمیست:
🔸آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: «متاسفم».
🔹آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: «من را ببخش».
🔸آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: «دوستت دارم».
🔹آدمی باید شاکرِ داشته و نعمتهایش باشد؛ تا بتواند بگوید: «متشکرم».
💢و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد.
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پندانه
📌 یادمان رفته زندگی کنیم!
🔹ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ!
🔸ﺑﻌﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﻣُﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ!
🔹ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ!
🔸ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ!
🔹ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ!
🔸ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ:
ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ!
✅باید در مسیر رسیدن به هدف ها شاد بود و همزمان لذت برد!
فکر اینکه شادی لزوما فقط در مقصد منتظر ماست،شادی و لذت مسیر را از ما میگیرد!
#عبرت
#خدا
#زندگی
#شادی
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
📌تفاوت باغبان و رهگذران!
🔹باغبان پیری باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت داشت.
🔸روزی به پسرش که قصد رفتن به سربازی دارد پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هرساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند.
🔹ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
🔸در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین هستند. اکثر آنها رهگذران جاده زندگیاند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم مینمایند و در آغوشت میکشند.
🔹آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
🔸اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
🔹دوستان عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
📌تفاوت باغبان و رهگذران!
🔹باغبان پیری باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت داشت.
🔸روزی به پسرش که قصد رفتن به سربازی دارد پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هرساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند.
🔹ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
🔸در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین هستند. اکثر آنها رهگذران جاده زندگیاند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم مینمایند و در آغوشت میکشند.
🔹آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
🔸اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
🔹دوستان عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
📌تفاوت باغبان و رهگذران!
🔹باغبان پیری باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت داشت.
🔸روزی به پسرش که قصد رفتن به سربازی دارد پندی میدهد و میگوید:
پسرم، هرساله در بهار وقتی درختان شکوفه میدهند و در تابستان میوهشان زرد شده و میرسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری میگیرند.
🔹ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آنهاست.
🔸در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین هستند. اکثر آنها رهگذران جاده زندگیاند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد یا سودی رسد، به تو نزدیک میشوند و تبسم مینمایند و در آغوشت میکشند.
🔹آنگاه هرگز از آغوش آنها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظهای بیش کنار تو نخواهند ماند.
🔸اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان، خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه همراه تو خواهد بود.
🔹دوستان عکس یادگاریات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن!
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🚩 ❤️ قالیچه سوخته ❤️🚩
مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود ، يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
مجبور بود ، همون رو برداشت برد بازار برای فروش.
ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩﺍﯼ كه میرﻓﺖ ، میگفتن :
ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ، ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ، ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمیخریم.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت.
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ، حاج جواد فرشچی از منصف های بازار و از ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) پرﺳﯿﺪ :
قالی خوبیه ، چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ،
ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ، ﺫﻏﺎل ها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.
حاج جواد یک تکونی خورد :
گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت : بله.
❤️ گفت : ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ، ﻣﻦ یه ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ میخرﻡ.
قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش ، روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود ، گل محمدی پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش ، همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته ، تو چایی شون میریختند.
اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ ، قیمت گرفت.
❤️ کاش دل ما هم تو روضهها بسوزه.
اون وقت بگیم :
یا امام حسین ! دل سوخته ما رو چند میخری؟!
🥀 صلی الله علیک یا ابا عبدالله
#پندانه
#روضه
#امامحسینع
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🪴مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند...کفشهایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
🧑🤝🧑طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند.
🧑🦱یکی از اون دو نفر گفت: طلاها را بزاریم پشت منبر،
🙍♂️اون یکی گفت: نه!
اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو برمیداره . با خودگفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم، اگه بیدار باشه معلوم میشه.
👤مرد که حرفای اونا رو شنیده بود،خودشو بخواب زد.
🧑🤝🧑اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد.گفتند پس خوابه طلاها رو بذاریم پشت منبر...!
👤بعد از رفتن آن دو مرد،مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفش هایش را بدزدند..!
👌و اين گونه است که انسان خیلی وقتها در طول زندگی همه چیز خود را خودخواسته از دست میدهد از جمله زمان و فرصتها،چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باشد...
#پندانه
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
✍️ عده اي مسجدی می ساختند
🧔🏻♂️بهلول سر رسید و پرسید:چه میکنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟
🔸️پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول».
ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
👌بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند .
#پندانه
#بهلول
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌مراقبت بی چشم داشت از والدین!
مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، برو آن را بردار، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست!
پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است!
پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود، رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!
پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروت مندترین مردان روزگار شد.
#پندانه
#عبرت
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
#پندانه
📌 بزرگترین اشتباه آدمها در رابطههایشان
🔹شطرنجباز معروف در بازی شطرنج به یک آماتور باخت!
🔸همه تعجب کردند و علت را جویا شدند.
🔹او گفت:
اصلاً در بازی با او نمیدانستم که آماتور است. با هر حرکتش دنبال نقشهای که در سر داشت، بودم.
🔸گاهی بیخیال خود نقشهاش را خوانده و حرکت بعدی را پیشبینی میکردم، اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری میدیدم. تمرکز میکردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم.
🔹آنقدر در پی حرکتهای او بودم که مهرههای خودم را گم کردم. بعد که مات شدم فهمیدم حرکتهای او از سر بیمهارتی بود!
🔸بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم؛ اینکه تمام حرکتها از سر حیله نیست. آنقدر فریب دیدهایم و نقشه کشیدهایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم میکنیم و میبازیم!
💢بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطههایمان میکنیم این است که نیمه میشنویم، یکچهارم میفهمیم، هیچی فکر نمیکنیم، و دو برابر واکنش نشان میدهیم.
#داستانک
#داستان_آموزنده
💠 موسسه فرهنگی ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7