#ماجرای_حاجرسول #دادخواهخیابانی_مشهور_به #رسولِ_ترک"
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
#رسول_دادخواه_خیابانی معروف به #رسول_ترک از قدّاره بندان و گردن کشان تهران بود .
یک شب با نوچه هایش به یک مجلس عزاداری سیدالشهدا رفت .
اهالی هیئت اعتراض خود را با کم محلی به رسول و همراهانش نشان دادند .
مسئول هیئت از طرف حضار رسول را از آمدن به هیئت در شب های آینده منع کرد و به او گفت؛ (هیئت جای قدّاره بندان نیست) .
رسول با این که می توانست او را نابود نماید احترام هیئت را حفظ کرد و رفت ، در حالی که دلش شکسته بود .
نیمه شب مسئول هیئت در عالم رویا خیمه گاه سیدالشهدا را دید ، اما یک سگ که نگهبان خیمه ها بود از ورود او جلوگیری کرد .
او می گوید ؛ در تاریکی شب دیدم سرِ آن سگ سرِ رسول ترک است .
سحرگاه فردا سراسیمه سراغ رسول ترک رفت و خواب خود را برای او تعریف کرد و از او خواست که شب به هیئت بیاید .
رسول در حالی که مثل ابر بهار اشک می ریخت چهار دست و پا دور حیاط خانه می چرخید و صدای سگ در می آورد و به مسئول هیئت گفت؛
امشب باید بیایی ، طناب به گردن من بیندازی و من پشت سرت چهار دست و پا به هیئت بیایم .
او نیز اینچنین کرد و این گونه رسولِ قداره بند آزاد کرده ی حسین بن علی و از اولیاء خدا شد .
شعر زیر جریان همین ماجراست؛
چه دید در تو مگر شاه بی سپاه ای مرد؟!
که راه داد تو را سمت خیمه گاه ای مرد !
چه شد که در دلت افتاد میل باده ی عشق؟!
که سوی میکده انداختی نگاه ای مرد!
شکست کوه غروری که در نگاهت بود
به دستِ مستی از آن بزمِ رو به راه ای مرد !
تو در نهایت هیبت از او حذر کردی
که فی البداهه نشد عمر او تباه ای مرد !
ولی شبیه غرورت دلت شکست و گرفت ،
مسیر چشم تو را موج اشک و آه ای مرد !
همان که راه تو را بست ، شب به رؤیا دید
که دست داده به او فیض بارگاه ای مرد !
وَ دید در دل آن تیرگی بلاتشبیه
سگی شبیه تو را در حضور شاه ای مرد !
عجیب بود برایش ، ولی به زمزمه گفت ؛
ببخش دیشب اگر کردم اشتباه ای مرد !
سحر به محضرت آسیمه سر رسید آن مست
ز کوی میکده گریان و عذر خواه ای مرد !
به گریه گفت ؛ حلالم کن ای عزیز حسین !
که روز حشر نسوزم از این گناه ای مرد !
بیا که ساقی مستان تو را صلا زده است
تو نیستی دگر آن عبد رو سیاه ای مرد !
بیا که ساقی سرمستِ ما خطا پوش است
که داده است به میخانه ات پناه ای مرد !
بیا که حضرت ساقی گرفت دستت را
به جاه بُرد تو را از نشیب چاه ای مرد !
سگی برای حریمی که عرش کمتر از اوست
فزون بُوَد ز امیری به مهر و ماه ای مرد !
برای دلخوشی ات نیست ، اعتقاد من است
خدای حضرت زهرا بُوَد گواه ای مرد !
که در حریم حسین از گلاب پاکتر است
سگی که هست نگهبان خیمه گاه ای مرد !
شاعر؛
حاجابراهیم سنائی
✍✍✍✍✍✍✍✍
#احکام_روشنگری_پند_تلنگر_اخلاقی_اجتماعی_حدیث_روایت_نوای_ذاکرین
💠کانال⏬
Eitaa.com/navayehzakerin2