eitaa logo
الهادی
24.9هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
51 فایل
🔻 درگاه‌های نشر آثار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در شبکه‌های اجتماعی و همچنین لینک دانلود نرم‌افزار الهادی در صفحه زیر موجود است: www.al-hady.ir 📩دریافت نظرات: http://al-hady.ir/page/a
مشاهده در ایتا
دانلود
* 🔻نوشته اند که 40 روز به هر دلیل بین حضرت نرجس خاتون و فرزندش امام زمان عليه السلام فاصله شد. 🔸حضرت نرجس خاتون دو چشمشان را از دست دادند و مكرر می‌گفتند که یعقوب عليه السلام از فراق یوسف 40 سال گریه کرد تا کور شد ولی این 40 روز آن قدر بر من سخت گذشت که سختی 40 ساله یعقوب را من در این 40 روز دیدم و چشمانم از دست رفت. 🔹ما خیلی‌ خیلی از امام زمان عليه السلام دور هستیم. خیلی برکات آماده است اما ما ها با قلوبی محجوب، پیوسته فاصله‌ هایمان بیشتر می‌شود و از محضر ایشان بهره‌ نمی ‌بریم. 🔸فرصت ‌ها کوتاه است و ما خودمان را به امور واهی مشغول کرده ‌ایم و از مرکز خیر دور افتاده ‌ایم. ارتباط با حضرت یک خورده مراقبه می ‌خواهد. یک خورده زحمت دارد. یک خورده بیداری شب می ‌خواهد. خداوند فقط به شیعه این عنایت را کرده است. چطور انسان دلش می ‌آید که از کنار سفره با برکت حضرت بی ‌بهره بگذرد؟ ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در تلگرام، سروش، ایتا، بله و گپ: @nasery_ir ‌ ‌
💠 عمره به نیابت حضرت نرجس خاتون 🔻خدا رحمت کند يک حاج محمد یزدی بود از دوستان آيت‌الله مظاهري و آيت‌الله بهجت. قبل از جنگ از نجف آمده بود. با آيت‌الله العظمی مظاهري نماز آيت‌الله العظمی بهجت مي‌آمدند. گاهی باهم قدم مي‌زدند. در خیابان آذر يک مغازه يک متري داشت و کيسه حمام مي‌دوخت. خيلي قانع بود و روح بزرگي داشت. يک دنيا صلاح و خير و زهد و... با اين‌ که درس [ معمول را نخوانده] بود يک عبا روي دوشش مي‌انداخت وقتي صحبت مي‌کرد خيلي تحت تأثير قرار مي‌داد بخاطر اينکه اول از خود شروع کرده بود، مي‌آمد با طلبه‌ها صحبت مي‌کرد و گاهي هم شدید صحبت مي‌کرد و بعد مي‌گفت: خدايا من رسوندم. 🔸 یادم هست يک وقت درباره اسراف صحبت کرد بعد يک کيسه همراهش بود رفت سراغ کارتونی که در حیاط براي نان‌خشک گذاشته بودند، نان خشک‌ّها را براي خودش جدا ‌کرد و برد. در زندگي قانع و خيلي اهل معنا بود. چيزهاي فوق‌العاده اي از او ديده مي‌شد 🔹 از جمله اینکه مي‌گفت: در سفری به مکه، به نظرم آمد براي مادر امام زمان، حضرت نرجس‌خاتون يک عمره مفرده انجام بدهم. هوا گرم بود، پول نداشتم تا مسجد تنعيم با ماشين بروم. پیاده رفتم مسجد تنعيم محرم شدم،‌ آمدم طواف، صلاة طواف، سعي و تقصير... را انجام دادم. شب شد آمدم پشت مقام بي‌حال افتادم. جمعيتِ کمي طواف مي‌کردند. يک دفعه چشمم افتاد به يک آقايي که چند نفر دورشان نشستند دارند صحبت مي‌کنند و جمعيت هم مشغول کار خودشان، کاري به اين‌ها ندارند. 🔸 تمام هوش و حواس من رفت به سوی آقايي که اين آقايان محضرشان نشسته بودند. ظرفي از خرما جلوشان بود، من را ضعف آزار مي‌داد، خرماها را که دیدم روحم به طرفش رفت. آن آقا دست بردند يک مشت خرما برداشتند و به يکي از افرادي که روبروي آقا نشسته بودند دادند و فرمودند: اين را به حاج ‌محمد بده امروز براي مادر ما عمره انجام داده و او را بر ما حقي است. او خرما را گرفت به من داد و من اصلاً از اين جمله هم چيزي منتقل نشدم ولي وقتي خرماها را در دهانم گذاشتم ديدم تمام بدنم را آرام و ترميم مي‌کند. ولي بعد که يادم آمد ديدم انگار جمعيت درهم افتاد و من ديگر متوجه آنها نشدم. ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌