eitaa logo
مدرسه تربیت و حکمرانی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
706 ویدیو
38 فایل
مدرسه تربیت و حکمرانی شهید رجائی ارتباط با ما: @mj_ghasemi313
مشاهده در ایتا
دانلود
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥وقتی یک آیت‌الله اسب نوه‌هایش می‌شود! ⌛ ۵۰ ثانیه 📆 ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ 🔰روح انسان هر اندازه بزرگ‌تر شود، لطیف‌تر هم می‌شود؛ آن وقت حتی اگر آیت الله باشد، حتی اگر مفسر قرآن باشد، حتی اگر امام جمعه و رئیس یک امت باشد، خیلی راحت به دو کودک خردسال سواری می‌دهد. روحت شاد ای مربی بزرگ! 🔰راستی، یاد کلامی از یک مربی بزرگ دیگر افتادم: "پدر باید شخصیت خود را حفظ کند و مادر باید شخصیت پدر را نگه دارد... البته این به این معنا نیست که پدر مانند برج زهرمار باشد... پدر باشخصیت می‌تواند حتی هنگام شوخی و بازی و بگو و بخند، عظمت خود را داشته باشد؛ حتی هنگامی که فرزندش بر سر و رویش می‌پرد، این عظمت را حس کند. پدر باشخصیت مانند کوه است؛ حتی هنگامی که بر سر او پا می‌گذاریم، در دل از او وحشت داریم و از بلندی‌اش می‌هراسیم". (علی صفایی حائری، تربیت کودک، ص۵۵) https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
روزنامه اطلاعات در یادداشتی نوشت: سال ۱۳۶۶ شمسی است. بازی‌های فوتبال مقدماتی جام ملت‌های آسیا. کاتماندو پایتخت کشور فقیر نپال. تیم فوتبال ایران با تیم میزبان در حال بازی است. در نیمه دوم، در حالی که بازیکنان ایران بازی را از حریف، تا اینجای کار، برده‌اند، مرتضی کرمانی مقدم بازیکن ستاره مهاجم تیم ملی در زمین خوش‌ می‌درخشد و نیمکت‌نشینان بازی برجسته او را تشویق می‌کنند. ناگهان مرحوم پرویز دهداری مدیر فنی تیم ملی به رضا وطن‌خواه سرمربی تیم می‌گوید مرتضی را از زمین بیرون بکش! وطن‌خواه به دهداری می‌گوید پرویزخان! ما هر سه تعویض‌مان را انجام داده‌ایم. نمی‌توانیم دیگر تعویض کنیم. مرتضی هم که فوق‌العاده ظاهر شده است. پرویزخان اما می‌گوید می‌دانم که نمی‌توانیم تعویض کنیم، گفتم از زمین بیرون بیار. ده نفره بازی می‌کنیم! مرتضی در میان بهت خودش و ناباوری بازیکنان حریف و تماشاچیان، از زمین بیرون می‌آید بدون آنکه کسی بتواند جانشینش شود. بعد از بازی، وطن‌خواه مرتضی کرمانی مقدم را می‌خواهد و می‌گوید پرویزخان با شما کار دارد. به اتاقش برو. پرویز دهداری با او آرام آرام شروع به سخن می‌کند. از او و توانایی‌اش در فوتبال تعریف می‌کند و او را تشویق و تحسین می‌کند. بعد از این تعریف‌ها، مرتضی بیشتر تعجب می‌کند. از او می‌پرسد: خیلی عذر می‌خواهم پرویزخان. اگر این طور است که می‌فرمائید پس چرا وسط بازی مرا کشیدید بیرون. من که حتی کارت زرد هم نداشتم… . دهداری نگاهی عمیق به مرتضی می‌کند. مرتضی احساس می‌کند نگاه‌های پرویزخان از او گذر کرد و تا دوردست‌ها، آنسوی دیوار اتاق، امتداد یافت… پرویزخان نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: تو آن بازیکن حریف را دریبل یکسره و دو سره زدی و بعد توپ را از میان پاهایش عبور دادی و دوباره توپ را گرفتی و منتظر ماندی تا دوباره تقلا کند و دوباره دریبلش کنی؟ فکر نکردی که آن بازیکن هم، مثل تو، بازیکن تیم ملی یک سرزمین است. ملتی منتظر دیدن درخشش و شایستگی او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خویشاوند دارد، آنها دارند بازی را می‌بینند، منتظرند ببینند فرزندشان، همسرشان یا پدرشان در مصاف با حریف چه می‌کند. تو او را نزد خانواده‌اش، بچه‌محل‌هایش، دوستانش و ملتش تحقیر کردی، خوار و خفیف کردی. مرتضی جان! ما قبل از اینکه فوتبالیست باشیم، انسانیم. چه کسی به ما حق داده است انسان دیگری را کوچک کنیم، حقیر کنیم، خجالت‌زده کنیم. آن هم در برابر میلیون‌ها جفت چشم…؟ پس انسانیت چه می‌شود؟ اخلاق چه می‌شود؟ جوانمردی چه می شود؟ فتوت چه می‌شود؟… پرویزخان سخن می‌گفت و مرتضی اشک می‌ریخت…....... https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
💠غصه ریزش را می‌خوریم و از درشتش غافلیم...💠 🔰سرش توی گوشی موبایل بود و داشت با دقت چیزی را بررسی می‌کرد. گاهی هم سری تکان می‌داد و نُچ نُچ می‌کرد؛ بدجوری توی خودش بود و حسرت می‌خورد. 🔰پرسیدم: چه شده؟ انگار که از صبح منتظر همین سؤال بوده باشد تا سفره دلش را باز کند و کمی نق بزند، شروع کرد: چند روزه که پشت سر هم داره منفی می‌خوره، تا الآن کلی ضرر کردم، کل پورتفوم قرمز شده! 🔰دردش را فهمیده بودم؛ او نگران ارزش سهامش بود و با بالا و پایین رفتن آن‌ها، خودش هم بالا و پایین می‌شد. دردش را فهمیده بودم، ولی شاید کار چندانی از دستم برنمی‌آمد. به خودم که نگاه کردم، دیدم درست است که بالا و پایین رفتن شاخص برایم مهم نیست، ولی من هم گرفتار محرک‌هایی هستم که چندان فرقی با بورس ندارند؛ من هم با چیزهایی بالا و پایین می‌شوم که حتماً خیلی‌ها که از من بزرگ‌ترند، به آن‌ها و به ریش من می‌خندند. 🔰راستی، من که از خود به هم می‌ریزم، ولی ریزش هر روز نیروهای انقلاب و را به چشم خود می‌بینم و هنوز به هم نریخته‌ام، چگونه می‌توانم ادعای هدایت و تربیت داشته باشم؟ من که مدام برای خروج از ضرر در بازار سرمایه فکر و برنامه‌ریزی می‌کنم تا سهامم را از وضعیت ضرر به سودآوری برسانم، ولی طرحی برای به رویش رساندن سرمایه‌های راکد و هرز رفته خودم و دیگران ندارم، کجای طرح امام زمان هستم؟! 🔰ببخشید که این‌قدر راحت می‌گویم، ولی اگر بیش از آن‌که غصه نوجوان‌های اطرافت را بخوری، از اوضاع غصه‌دار می‌شوی، نمی‌توانی خلیفه رسول‌الله باشی و ادعای مربی بودن کنی؛ تو یک دلال بازار سرمایه‌ای در لباس طلبه. با تو هستم مرتضی، با خود تو؛ نه با هیچ کس دیگری. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌اهمیت کادرسازی را برای انقلاب در این فیلم ببینید: اگرهمه معلمان را معتقد به آرمانهای اسلام و انقلاب پرورش داده بودیم، نگران ‌ در مدارس نبودیم؛چون مثل این معلم غیور، آن را خنثی میکردند! خانم ‌ از دامغان،بعنوان یک مبلغ دین در برابر غیرت دینی شما سر تعظیم خم میکنم. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌بالا رفتیم، ماست بود؛ قصه ما راست بود... حجت‌الاسلام راستگو، قصه‌گو و مربی سال‌های کودکی و نوجوانی‌مان به سوی عالَم بالا رفت. چقدر خاطره داریم ما بچه‌های دهه شصت و هفتاد از برنامه‌های جذاب او در تلویزیون، و چقدر مربی کودک و نوجوان تربیت کرد در سراسر کشور. یادش به خیر؛ وقتی قصه‌های قرآنی و درس‌آموزش تمام می‌شد، با همان چهره خندان و لحن کودک‌پسندش می‌گفت: "بالا رفتیم، ماست بود؛ قصه ما راست بود..." شیخ راستگوی ما راست می‌گفت؛ آخر قصه همه ما رفتن به سوی عالَم بالاست؛ فقط فرق ما با هم این است که بعضی‌ها با دست پر و کارنامه روشن می‌روند و بعضی‌ها برعکس. قصه او هم به سر رسید، ولی باقیات الصالحات او همچنان خواهد بود؛ نوجوان‌هایی که پای برنامه‌های او تربیت شدند و مربیان کودک و نوجوانی که برای ترویج معارف اهلبیت تربیت کرد، گوشه‌ای از این توشه معنوی است. https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592