📌خاطره مواجهه تربیتی مرحوم آیتالله علی صفایی حائری با لجبازی فرزند خردسالش در حرم مطهر امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناء.
این خاطره را شخص خودم از پسر مرحوم استاد، حجتالاسلام موسی صفایی، شنیدم؛ زمانی که با جمعی از فعالان تربیت، چند جلسه برای شنیدن نکات ناب برخوردهای تربیتی مرحوم استاد خدمت پسرشان رسیده بودیم.
به نقل حجتالاسلام موسی صفایی از پدرشان، زمانی که برادر بزرگشان شهید محمد صفایی سه چهار ساله بوده است، در یکی از تشرفهایشان به حرم مطهر امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناء، محمد خردسال در هنگام ورود به صحن از مادرش میخواهد که او را بغل کند. این درخواست محمد در حالی بوده است که مادرش به دلیل موجهی (آنطور که یادم است؛ چون نوزادی در بغل داشته) شرایط بغل کردن او را نداشته است. بعد از امتناع مادر، محمد به سراغ پدر میرود و از او میخواهد که بغلش کند؛ ولی پدر هم از قبول این خواسته خودداری میکند. این میشود که محمد شروع میکند به گریههای بلند و خودش را به زمین زدن تا پدر و مادر را مستأصل کند و به خواستهاش برسد و این گریهها و خود را به زمین زدن طوری بوده که مادر هم تحت تأثر عواطف مادرانه و هم از ترس آبرو میخواسته برای بغل کردن او اقدام کند؛ ولی مرحوم استاد صفایی مخالفت میکند و مواجهه تربیتی خود را با محمد خردسال آغاز میکند.
طبق تعریف حجتالاسلام موسی صفایی، مرحوم استاد همسرش را روانه زیارت میکند و خودش در همان میانه صحن میایستد و نظارهگر صحنه گریه و دستوپا زدن پسرش روی زمین میشود؛ در حالیکه پیش از شروع این تز، یک بطری کوچک آب هم تهیه کرده است.
این آب برای آن بوده است که هر یکی دو دقیقه که محمد از شدت گریه گلویش اذیت میشده، استاد کمی آب به او مینوشانده تا گلویش را تر کند و آسیب جدی نبیند و به تعبیر فنی، نیاز فیزیولوژیک او تأمین شود؛ چراکه تأمین نیازهای پایه وظیفه مربی داره و شرایطی است. این کار چند بار تکرار میشود تا اینکه بالأخره محمد که میبیند گریه و دستوپا زدنش فایده ندارد، خسته میشود و کمکم آرام میشود.
بعد از چند دقیقه و براثر تغافل خودآگاه استاد که در چند قدمی او ایستاده بوده و طوری که متوجه نشود مراقبش بوده، از جا برمیخیزد و راه میافتد.
تحلیل حجتالاسلام موسی صفایی از استدلال پدرشان برای این مواجهه و منفعل نشدن از گریه محمد و تن ندادن به خواستهاش این بود که اولاً او هیچ مشکلی و دلیل موجهی برای راه رفتن نداشت و خسته نبود و پیش از تشرف به حرم خواب کاملی داشت و تا همان چند دقیقه قبل از ورود به صحن هم سوار ماشین بود و احساس گرسنگی یا بیماری عمومی یا درد پا هم نداشت، و ثانیاً این لجبازیهای محمد از سر لوسی بوده و داشته تبدیل به عادت میشده است.
آنطور که یادم است، حجتالاسلام موسی صفایی میگفت بعد از راه افتادن محمد، که بعد از حدود بیست دقیقه گریه و خود را زمین زدن از جا بلند شده بود، پدرم هم دنبال او راه افتاد. کمی که راه رفتند و پدر متوجه شد که محمد از شدت گریه و تحرک جسمی برای دست و پا زدن کمی خسته و بیحال شده است، جلو رفت و او را بغل کرد؛ ولی نه تحت تأثیر نقشه محمد برای به انفعال کشاندن والدین و سواری گرفتن از آنها که اثر سوء تربیتی برای خودش داشت و نه حتی بدون درخواست مستقیم از پدرش.
خدا رحمت کند مرحوم استاد آیتالله علی صفایی حائری را و سر سفره سیدالشهدا مهمان کند پسر شهیدش، شهید محمد صفایی را.
#داستان
#تربیت
#روش_تربیت
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592