📌خاطرات یک درمانگر کرونا از بهبود کامل یک بیمارِ هایریسک در هفت روز
💠یک تجربه ارزشمند دارم از هفت روز پرستاریام از یک بیمار بدحال مبتلا به کرونا، از لحظه رسیدن به بالینش تا بهبودی کامل.
💠ویژگیهای این بیمار:
۱. سن بالا(۶۰سال)؛
۲. بیماری زمینهای دیابت؛
۳. ابتلا به عفونت ادراری شدید چند روز قبل از ابتلا به کرونا؛
۴. وضعیت روحی دائماً مضطرب و استرسی، مخصوصاً ترس از بیماری و بیمارستان؛
۵. بالا بودن قند براثر استرس و رسیدگی ضعیف در لحظه رسیدن به بالینش (قند ۶۰۰)؛
۶. درگیری ۵۰ درصدی ریه با استناد به سیتیاسکن؛
۷. اکسیژن خون ۷۵.
💠مجموع این شرایط سبب شد که همه پزشکان (سه پزشک معاینه کننده و یک پزشک مشاور) این بیمار را هایریسک تشخیص دادند و تأکید کردند که بلافاصله باید در بیمارستان بستری و تزریق داروها فوری شروع شود.
💠حتی یکی از پزشکها گفت: خیلی دیر شده است؛ اگر همین الآن هم او را بستری کنید، من تضمین نمیکنم که نجات پیدا کند!!
💠ولی به حول و قوه الهی و به برکت ماه محرم و سیدالشهدا، بدون هیچ داروی شیمیایی (حتی یک قرص استامینوفن یا قرص جوشان)،
🟡پس از ۴۸ ساعت پیشرفت بیماری مهار شد،
🟡در پایان ۷۲ ساعت روند بهبود علائم بالینی آغاز شد،
🟡در پایان روز پنجم بهبودی نسبی حاصل شد،
🟡امروز (۱۴ شهریور۱۴۰۰) و در پایان روز هفتم، بهبودی کامل محقق شده و فقط کمی از ضعف پس از بیماری باقی مانده است.
💠اگر فکر میکنید خاطرات این تجربه و روندی که در این هفت روز با بیمار طی کردم، میتواند به شما یا کس دیگری کمک کند، بگویید تا آنها را به تدریج برایتان بنویسم و منتشر کنم.
(شاید) ادامه دارد...
#خاطرات_یک_درمانگر_کرونا
#طب_سنتی
#کروناهراسی
🆔️ @m_rajaaei
📌خاطرات یک درمانگر کرونا از بهبود کامل یک بیمارِ هایریسک در هفت روز
(بخش یکم)
💠یکشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۰، حوالی ساعت ۲۱ رسیدم به بالین بیمار.
دراز کشیده بود روی یک تخت، گوشه یک پارکینگ که تهِ حیاط خانه بود و درش رو به حیاط باز میشد. از همان جلوی در حیاط، نور کم پارکینگ و پنکهای که مستقیم روی او تنظیم شده بود و بادش به سر و سینهاش میخورد، نظرم را جلب کرد؛ اولی روح بیمار را خراش میداد و دومی سینه رنجور و زخمیاش را.
💠وارد پارکینگ که شدم، سی چهل لیوان آب و چای و دمنوش نیمخورده، ده پانزده بشقاب با تهمانده غذا و چند تکه نان روی روفرشیِ پهن شده کف پارکینگ دیدم.
پایم خورد به یکی از ظرفها و تا به خودم آمدم، تعداد فراوانی از انبوه مورچههای داخل ظرف که در حال فرار بودند، سرازیر شدند روی پایم. نگاه که کردم، دیدم از این کولونیهای مورچه، حداقل پنج شش تای دیگر هست.
💠در طول این دوازده روزی که این بنده خدا به دست برادرش در این پارکینگ قرنطینه (شما بخوانید زندانی) شده بود، نوشیدنیها و غذاها را میآوردند جلوی در پارکینگ میگذاشتند و میرفتند؛ بعدش هم از ترسشان نمیآمدند سراغ ظرفها.
اسم این روند زجرآور و استرسزا را هم گذاشته بودند پرستاری از بیمار. یعنی حتی برادر بیمار هم جرئت نمیکرد به برادر بیمارش نزدیک شود و قدری مهربانتر و انسانیتر به او رسیدگی کند. میشود گفت تنها کار آنها برای بیمار در طول آن چند روز این بود که داروهایش را جلویش بریزند و وعده به وعده مقداری غذا برایش ببرند؛ بدون هیچ بخوری، بدون هیچ مشت و مالی، بدون هیچ غرغره آب نمکی، و حتی بدون هیچ داروی امام کاظمی.
💠کروناهراسی و اشاعه ترس از کرونا در سطح جامعه بلایی بر سر مردم آورده است که کمکم آداب مسلمانی را که هیچ، اولیات عواطف و خوی انسانی را هم دارند فراموش میکنند؛ نه اینکه نخواهند، نمیتوانند طور دیگری رفتار کنند. کار تا جایی پیش رفته است که رفتارهای غیر از این را غیر عاقلانه میدانند. مثلاً وقتی من بلافاصله پس از رسیدن، نزدیک بیمار نشستم و خیلی گرم و صمیمی حالش را پرسیدم و روی سر و صورتش دست کشیدم، اولاً طوری فریاد ترس زدند که اثرش بر چهره بیمار نشست و ثانیاً وقتی بیرون آمدم، از من هم چند متری فاصله گرفتند و کلی هم سرزنشم کردند.
💠پ.ن: خدا نگذرد از سر تقصیر کسانی که در اوایل شیوع کرونا و بدون تحقیقات کافی، مدام از رسانههای مختلف درباره خطرات انتقال ویروس کرونا از سطوح هشدارهای عجیب و غریب دادند و ترس را در جان خیلیها ریختند؛ نتیجهاش این شد که وقتی چند ماه بعد همین دکتر مردانی در تلویزیون اعلام کرد که "نظریه انتقال ویروس از سطوح" منتفی است و چنین انتقالی دلیل علمی ندارد، بسیاری از مردم یا این حرف را نشنیدند، یا دیگر به سبک زندگی همراه با الکل و استریل و شستوشوی فراوان سطوح عادت کرده بودند.
ادامه دارد...
#خاطرات_یک_درمانگر_کرونا
#طب_سنتی
#کروناهراسی
🆔️ @m_rajaaei
📌خاطرات یک درمانگر کرونا از بهبود کامل یک بیمارِ هایریسک در هفت روز
(بخش دوم: حدس چهل تا پنجاه درصد درگیری ریه با نگاه اول)
...ادامه از قبل
💠با دیدن این صحنه کذایی در اطراف بیمار، تعجبی هم نداشت که حال او به این حد از وخامت رسیده باشد:
🔸️داشت در تب میسوخت و برای تشخیص تب بالای او نیازی به تبسنج نبود؛
🔸️غیر از حرارت بیرونی، از یک حرارت درونی -که ظاهراً شدیدتر از تبش بود- هم گلایه میکرد؛
🔸️بهدلیل همین تب و حرارت بود که حتی زیرپوشش را درآورده بود و پنکه را روی دور تند گذاشته بود تا مثلاً خنک شود، و هیچ کس هم نبود که جلوی این کار خطرناک را بگیرد؛
🔸️نفسهایش کوتاه و کم عمق و فقط از راه دهان بود؛
🔸️عمده تنفسش شکمی بود و برای نفس کشیدن، شکمش مدام بالا و پایین میرفت و دل انسان را به درد میآورد؛
🔸️تکرر ادرار داشت و هر بیست دقیقه یک بار به زحمت از جایش بلند میشد و خودش را به توالت گوشه حیاط میرساند؛
🔸️بدنش یک لرزش درونی داشت که وقتی دست روی بدنش میگذاشتی متوجه میشدی دارد خیلی ریز به خودش میلرزد؛
🔸️اصلاً نای حرف زدن نداشت و چشمهایش مدام بسته میشد و به زور میشد دو سه کلمه ازش حرف کشید؛
🔸️دو روزی بود که اشتها نداشت؛
🔸️گیج و منگ بود و حالتی شبیه بیهوشی داشت.
💠وضعیت بالینی بیمار که دستم آمد، از برادرش خواستم که ضمن تهیه یک سوپ سبک برای او، لوازم بخور جوش شیرین و بادکش گرم را برایم فراهم کنند. خودم هم بعد از خاموش کردن پنکه، مشغول جمع و جور کردن ظرفهای کف پارکینگ و انتقال آنها به گوشه حیاط شدم. ولولهای افتاده بود در بین مورچهها و هزاران مورچه به این سو و آن سو میرفتند.
💠برادرش هنوز حال خطرناک بیمار را باور نکرده بود و با کندی کارها را پیش میبرد. صدایش زدم تا حدسم را درباره میزان درگیری ریهاش به اطلاع او برسانم. گفتم با توجه به نوع و عمق تنفس و صدایی که از دهان و از پشت کتفش شنیده میشود، حدود چهل تا پنجاه درصد ریهاش درگیر شده است. (این حدس بالینی، صبح دو روز بعد با ابزار تشخیصی سیتیاسکن تأیید شد). جناب برادر هنوز باورش نمیشد.
💠چون از نظر آنها من هم با همان چند دقیقه حضور در پارکینگ و رفتن به بالین بیمار یک فرد آلوده شده بودم، دیگر از پذیرش من به داخل خانه معذور بودند!! ترس و توهم آنها را درک میکردم و در دلم لعنت میفرستادم بر مسببان این کروناهراسی. برای اینکه دیرتر نشود، به برادر بیمار گفتم یک اجاقگاز کوچک برایم بیاورد تا به شیر گاز گوشه حیاط وصل کنم. بعدش هم از او دو کتری و مقداری جوش شیرین خواستم و گفتم تا من مشغول این کارم، برایم چند استکان و چند لیوان سبک و دهانهگشاد و مقداری پنبه و الکل صنعتی و چیزی شبیه پَنس (مثلاً یک قیچی کوچک) فراهم کنند.
💠شروع کردم به بخور جوش شیرین با روش دکتر روازاده.
ادامه دارد....
#خاطرات_یک_درمانگر_کرونا
#طب_سنتی
#کروناهراسی
🆔️ @m_rajaaei