تاااااا تابستان سال بعد ...
فوبیای رفتن به کار بنایی در هوای داغ تابستان جهرم، اذیتم نمیکردم بلکه رسماً داشت ذهن و روانم رو زخم و زیلی میکرد.
تا این که یکی از اقوام، پدر و برادران دامادمون، میخواستند برای کار به منطقه ای در حوالی مرودشت بروند.
حالا چه کاری؟
روم به دیوار و دور از جان شما، کار کردن در شالیزار و شلتوک برنج!!
به قول مداح ها وقتی به اوج روضه میرسند و روضه اینقدر سنگین است که مجبورند گریز به صحرای کربلا بزنند و میگویند: لا یوم کیومک یا اباعبدالله
حالا منم باید بگم لا یوم کیومک یااباعبدالله از کار در شالیزار!!
و کاشت برنج با دست...
در چه شرایطی؟
از ساعت ۶ صبح تا ۶ غروب...
۱۲ ساعت باید دولا باشی و پاهایت تا زانو در آب بدبو و گِل و لای باشد و در کل مدت آن ۱۲ ساعت، دسته دسته گیاه را برداری و تندتند بخشی از آن را در گِل فرو ببری و بنشانی و کل مسیر را عقب عقب بروی تااااااااا غروب!😐
جوری که دلت برای تیر و طعنه و خندههای چرک متخصص ملات و فوق تخصص آجرچسبانی و دکترای بالا انداختن آجر تا برسد به دست رئیس هیئت علمی بنایی تنگ بشود و بخاطر همه فحش و ناسزاهایی که در دلت نثار خودشان و هفت جدشان کردی، وسط همان شالیزار بد بو توبه نصوح کنی و به خدا پناه ببری.
البته این را هم بگویم که آفتاب حواشی مرودشت هم خیلی مهربان تر از آفتاب جهرم نبود. به قرآن. آدم فقط احساس میکرد آفتاب جهرم، ازت آتو داره و یه مشکل قدیمی باهاش داشتی که اینجوری هوار شده رو سرت! برخلاف آفتاب مرودشت که یه کم گاهی وقتا یادش میرفت تابستون هست و از دستش در میرفت و اجازه میداد یکی دو تا نسیم هرچند داغ بوزد و وسط شالیزار اجداد بقیه را کمتر یاد کنی.
حالا بماند که چقدر آدم وسط اون سختی ها دلش میخواست حرف سیاسی بزنه و دنبال باعث بانی نداری و بی پولیش بگرده و تقصیر را بندازه گردن یه عده که نمیشناسه و نمیدونه دقیقا کی؟ اما تهش دو تا جمله منشوری نثارشون کنه تا دلش خنک بشه.
والا
بگذریم.
تو همه چی شک و اعصاب خردی و خستگی و زدگی اومد سراغم الا تو این که دلم مشهد میخواس...
دلم حرم امام رضا میخواس...
دلم صدای ساز نقاره های حرم میخواس...
دلم تقلا کردن برای دست رساندن به ضریح میخواس...
دلم گوشه حرم امام رضا میخواس...
دلم یه سفر بی دردسر با بچه های پایگاهی میخواست که چندین شهید از اون گروه و جمع نوجوانانش الان تقدیم به اسلام و انقلاب کرده...
دلم صدای حاج ابوالفضل قناعت پیشه میخواس که وسط اتوبوس وایسه و بزنه صحرای کربلا و دو ساعت با بچه های پایگاه سینه زنی کنیم
دستم به پیاده روی مشهد با مرحوم حاج آقای ابوترابی نمیرسید اما دلم منبرهای شیرین آقای راشد یزدی میخواس که با لهجه قشنگش در مسجد گوهرشاد منبر بره و بعدش مداح حرم شروع به روضه خواندن بکنه و آخرش همه رو به طرف ضریح بایستن و سلام به امام رضا بدن😭
دلم اینا را میخواس و نمیتونستم بیخیالش بشم.
همه پولامو جمع کردم.
شد ۱۶ هزار تومان.
هنوز سه چهار هزار تومان تا قیمت پارسال کم داشتم.
اما هادی دست داده گفت اسمت نوشتم و باید بیایی ، گفت کاش پارسال گفته بودی که پول نداری
اما دلم نمیخواست کسی بدونه
میخواستم ببینم امام رضا چیکار میکنه
میخواستم اولین دستمزدهای زندگیم رو جمع و جور کنم واسه مشهد
حقوق اولین باری که از خانواده به خاطر کار جدا شدم را با حقوق بنایی پارسال بذارم رو هم تا اولین پولهای زندگیم را خرج رفتن به مشهد و دیدن حرم امام رضا کنم.
خیلی یادش بخیر
بعدها و تا همین الان توفیق دارم و منبر و کلاس و همایش در مشهد دعوت میشم اما اینقدر بار اول به حرم رفتن و از صحن انقلاب وارد شدن و گوشه حرم نشستن و یک نفسسسسس عمیق از حرم برداشتن حالم را خوب کرد که تا همین الان و هر بار خاطراتی که نوشتم برام زنده میشه.
خیلی خوش گذشت
مرحوم سلحشور
مرحوم فاطمی
شهید پروین نژاد
شهید رنجبر
آقامجید و آقامحمد عدنانی
حاج ابوالفضل قناعت پیشه و داداشش حسین آقا
حاج آقا محمد شیرزادی که روحانی کاروان بودند
علی مطلبی و مهدی حقبین
مهدی رنجبر(همون که همیشه موهاش خشکل میزد بالا و اسم داداشش هادی بود)
برادران موسوی ؛ هر سه تاشون
غلامی و طاهری و ...
خیلی ها بودند. متاسفانه اسامیشون یادم رفته.
یادش بخیر
انشاءالله امام رضا همیشه ما را با آغوش باز و بغل پر از مهر و محبتش بخره❤️
✍ کانال #حدادپورجهرمی
@Mohamadrezahadadpour
بیژن اشتری(مترجم و منتقد) درگذشت و آرزوی سقوط جمهوری اسلامی را با خود به گور بردـ
او بود که به ولی خدا دائم فحش میداد؛ او را با هیتلر قیاس میکرد و موسیلینی...
برای شهادت شهید رئیسی خوشحال بود و شهید را تلف شده نام میبرد.
شهید آرمان را با حیوان لازم الذبح قیاس میکرد؛
امام را با با مائو و بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ همپیاله میخواند.
انقلاب را شورش وحوش علیه تمدن مینامید؛
حزب اللهیها را جوجه کمونیست میخواند؛
مدافعین حرم را تلف شدگان پنجهی خونین شهوت دینی و...
برای من و عده بسیاری، اشتری نماینده کسانی است که ترجمه میکنن و بعد گمان میکنن اونچیزهایی رو که ترجمه کردن خودشون نوشتن و بعدتر گمان میکنن صاحب فکرن و در مورد هرچیزی میتونن اظهار نظر کنن.
پاینده باد جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷
✍ کانال #حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour
شهدای عصر عاشورا
این رزمندگان که در قالب یک کاروان و برای مقابله با دشمنان به جبهه نبرد اعزام شده بودند، پس از شناسایی توسط منافقین کومله در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی، ندای حق را در حالی که مانند مولایشان حسین(علیه السلام) سر بر بدن نداشتند، لبیک گفته و به شهادت رسیدند.
منافقین پس از به شهادت رساندن این ۱۳ رزمنده جهرمی که میانگین سن آنها به ۱۷ سال نمیرسید، تنها راننده اتوبوس حامل آنها را آزاد کرده تا جریان این جنایت را به دیگران برساند.
روحشان شاد
یادشان گرامی باد
✍ کانال #حدادپورجهرمی
@mohamadrezahadadpour