✔️ اکانت رسمی بریکس در اینستاگرام، خرید 40 فروند جنگنده J10-C توسط ایران را تایید کرد.
این خرید در جریان سفر وزیر دفاع به پکن و حضور در اجلاس وزرای دفاع بریکس صورت گرفته است.
👈 بسیار عالی. دم وزیر محترم دفاع گرم.
شهید طهرانچی: زندگی وقتی دشمنت #اسرائیل باشد شیرین است.
#جهان_بینی_شهیدانه
#مرگ_بر_اسرائیل
@mohamadrezahadadpour
https://virasty.com/Jahromi/1751101557521223606
اینقدر در جنگ اخیر به غنائم مختلف و متنوع دست پیدا کردیم که صف استفاده و معامله از این غنائم بسیار شلوغ شده.حتی چین هم حاضر است با مبالغ و تهاتر بالا،به این اطلاعات و غنائم دست پیدا کند.مثلا نمونه هایی از تجهیزات غنیمت گرفتیم که تا الان دشمن از آن رونمایی نکرده بود و جون میده واسه مهندسی معکوس.
#فرصت
#عقلانیت
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour
https://virasty.com/Jahromi/1751109399421197473
✔️لیبرمن، وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی: جنگ با ایران با طعمی تلخ پایان یافت.
👈 هم خودت میدونی و هم ما که تمام نشده و ادامه دارد اما به هر حال نوش جونتون. تا باد چنین بادا. 🇮🇷
@mohamadrezahadadpour
✔️ فایننشال تایمز: حملات اسرائیل وحدت ملت ایران را تقویت کرد. به جای تضعیف رژیم، بهطور غیرمنتظرهای ملیگرایی ایرانی را بیدار کرده و وحدت مردمی را تقویت کرده است. نتیجه عملیات برخلاف انتظارات اسرائیل رقم خورد.
👈 بارها و به انحای مختلف اعتراف کردند که به هیچ کدام از اهدافشان در این جنگ نرسیدند.
پیروزی یعنی در دو ساعت اول جنگ، فرماندهان و دانشمندان را بزنند اما نه روال جبهه ما بهم بخوره و نه روال زندگی اکثر مردم.
حالا مونده تاریخ بفهمه که چه کردیم و چه ها میتوانیم بکنیم.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour
⛔️توجه لطفا⛔️
رفقا، با توجه به تاکید و ابراز علاقه دوستان به چاپ کتاب #ماقبل_الشهاده، طبق برآورد اولیه، هزینه سنگینی برای دو جلد کتاب (حدود ۱۵٠٠ صفحه) نیاز هست. مقداری را خدا عنایت کرد و خودمون جور کردیم اما هنوز کسر بودجه داریم و خیلی مونده که بتونیم تامین کنیم.
عزیزانی که تمایل به مشارکت در این امر خیر دارند، میتوانند به هر اندازه که در توانشان هست به این شماره کارت و حساب واریز کنند.
6037997389697039
IR490170000000302811082006(روی هر کدام از شماره ها که بزنید، کپی میشود) بانک ملی، به نام محمد رضا حدادپور جهرمی
امیدوارم نکات مهم هر قسمت را در گوشه ذهنتون حفظ کنید.
لطفا صرفا برای سرگرمی مطالعه نکنید. این رمان، حاصل تحقیق در بالغ بر ۵۰ منبع معتبر شیعه و سنی است.
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_سوم
بدترین اتفاق که همه از آن میترسیدند الا منافقین افتاد و پیامبر با زهر جفای یهود به شهادت رسید.
در ایام شهادت پیامبر، همه از جمله پدر فاطمه در سپاه اسامه بودند. چرا که شنیده بودند که پیامبر امر کرده و فرموده بودند که «خدا نیامرزد کسی را که به سپاه اسامه نپیوندد و در مدینه بماند!»
پدر فاطمه که «حُزام» نام داشت وقتی خبر شهادت پیامبر به سپاه رسید و با برگشتن «اُسامه» به مدینه لشکر را از هم پاشیده دید به خانه برگشت. بسیار ناراحت بود و غصه میخورد.
همسرش که بانوی فاضله و از شعرای معروف بود و سالها شاگردی برادر شوهرش (برادر حزام وقتی شعر میگفت الواح اشعارش را از دیوار کعبه آویزان میکردند و همیشه و هر سال در مسابقات سالانه شُعرا و اُدبا جزو هفت نفر شاعر برگزیده کل عرب معرفی میشد) کرده بود «ثمامه» نام داشت.
بانویی زیبا و اهل علم و فرهنگ که نمونه آن در دوران قبل از اسلام بسیار غریب و نادر بود. همه میگفتند که فاطمه، معجون رشادت و شجاعت و دلیری حزام و علم دوستی و ادیب بودن و فرزانگی و جمال ثمامه است.
وقتی حزام به خانه برگشت، کنار چاه وسط خانه نشست و شروع به شستن سر و گردن خود کرد. ثمامه با شربتی از عسل و حوله رفت و کنار حزام نشست.
-تسلیت میگم. خبر خیلی بد و ناگواری بود.
+ اینقدر بد بود که... باید میدیدی وقتی خبر شهادت پیامبر به اردوی سپاه رسید، در کمتر از چند ساعت، کل سپاه از هم پاشید و اُسامه مانند گاو نُه من شیر به مدینه برگشت. هرچه بهش وصیت پیامبر رو گوشزد کردیم، نشد و نشنید. انگار نه انگار که باید آخرین حلقه یهود که حمله به امپراتوری روم و فتح اورشلیم و سرزمین مقدس بود رو تمام میکردیم و برمیگشتیم.
-خب حالا اسامه چه کرد؟ برگشت چه کار کنه؟ چه کاری واجبی داشت؟
+ اگه بهت بگم چی شد و چیکار کرد، باید دوتامون بشینیم و تا شب گریه کنیم و به سر و صورتمون بزنیم!
-چطور؟!
+ نگو مثل اینکه قبل از برگشتن لشکر و حتی بهتره بگم قبل از دفن پیامبر، یه عده در سقیفه جمع میشن و برای جانشینی پیامبر تصمیم میگیرن!
-آره. اینو میدونم. که شروع به مقایسه بین علی و ابوبکر میکنن! میگن ابوبکر سن و سال داره، پخته است، ریش سفیده، اهل بگو بخند نیست و خیلی جدّیه، وضعش خوبه و طلاسازی داشته، پدرزن پیامبرم هست و از همه مهمتر اینکه با اینکه در بعضی جنگها حضور داشته اما حتی خون یک نفر گردنش نیست و کسی نمیتونه ادعا کنه که ابوبکر زد بابا و شوهر و بچه و کس و کارش را کشت!!
+ حالا همونا شروع میکنن و درباره علی علیه السلام حرف میزنن و تو اون جلسه میگن؛ جوانه، هنوز مو و محاسنش به اندازه کافی سفید نشده، اهل شوخی و بگو بخنده، وضعش خیلی خوب نیست و حتی نتونسته زندگی مفرح و بی دغدغهای برای زن و بچههاش فراهم کنه و حتی اگر افطار سه روزش را به فقیر بده، دیگه به جز نمک، چیز دیگهای در خانه نداره و حتی گفتن که خون خیلیها گردنش هست و اقوام و کس و کار خیلی از بزرگان عرب که ادعاشون میشد، به زمین گرم کوبونده و کشته.
-خب یعنی نهایتاً و بدون رقیب مثلاً، ابوبکر انتخاب شد. خب؟ اسامه کجای کاره؟
+ از این دردم میگیره که وقتی اسامه خبرِ به خلافت رسیدن ابوبکر را میشنوه، چون غدیرو یادش بوده و سفارشات پیامبر در ذهنش مانده بوده تصمیم میگیره که فوراً به مدینه برگرده و مخالفت کنه و حتی اگه لازم باشه سر ابوبکر را قطع کنه و روی سینهاش بزاره.
-خب؟! چی شد؟ چه کرد؟
ادامه... 👇
+ هیچی. جوان خام و نادان، تا پاش به مسجد میرسه، میبینه ابوبکر بالای منبر پیامبر رفته و در حال خطبه خواندن هست. شمشیرش رو میخواسته از غلاف خارج کنه و به طرف ابوبکر بره و کارو یه سره کنه که یهو ابوبکر از بالای منبر با لبخند، بغل باز میکنه و میگه [سلام بر فرمانده کل و فاتح سپاهم!]
-عجب! یعنی بهش به صورت غیر مستقیم میگه که تو به مسئولیت قبلی از طرف من منصوب هستی و سِمَت و جایگاهت محفوظه. درسته؟!
+ دقیقاً!
- خب اسامه چه کرد؟ عکس العملش چی بود؟
+ ملت رو برگردونند و اسامه رو دیدند. اسامه تا این استقبال از طرف مردم و توجه و التفات این به اصطلاح خلیفه را میبینه، سر جاش خشکش میزنه و شمشیرش را به نیام برمیگردونه و با صدای بلند میگه [سلام بر شیخ بزرگ و خلیفه برحق رسول خدا!]
-ای داد... ای داد... یعنی با یه جمله خلع سلاح شد و تقریباً آخرین امید ما که اسامه به عنوان یک مقام عالی نظامی و امنیتی بود بر باد رفت!
+ درسته. الان فقط علی مانده و...
حزام سکوت کرد و به زمین خیره شد.
ثمامه پرسید: چرا ساکتی؟ چرا نمیگی علی ماند و همسرش حضرت زهرا سلام الله علیها؟
+ نمیدونم. چون بعید میدونم فاطمه زهرا بمونه!
ثمامه با شنیدن این حرف، وحشت کرد و فوراً پرسید: چطور؟ وای قلبم داره از جا کنده میشه؟
و حزام آهی کشید و جواب داد: چون فاطمه زهرا به خط زده و با خلیفه به صورت مستقیم درگیر شده!
ادامه دارد...
#قبیله_عصیان
#حدادپور_جهرمی
@mohamadrezahadadpour