eitaa logo
مجموعه فرهنگی تربیتی محمدیه
561 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
500 ویدیو
50 فایل
🔸پایگاه بسیج سرهنگ طاهایی 🔸کانون فرهنگی هنری محمدیه 🔸مؤسسه مردم نهاد فرهنگی تبلیغی تربیتی محمدیه 📨ارتباط با ما: @MFTM_Admin دیگر کانال های مرتبط با مجموعه: @fadaeyan_ir @khatte_farhang @sepehre7 📽️کانال آپارات https://www.aparat.com/mftm
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح جمعه یکی از روزهای سال ۹۴ بود فکر کنم؛ با بچه ها رفتیم کوه🗻 برای فتح قله دوبِرْدَرون🚩 خب این کوه بلندترین کوه قمه و واقعاً صعب العبوره! اگه همکاری و کمک بچه ها به هم دیگه نبود نمی تونستیم برسیم قله؛ یه سِریا بودند که جلو تر می‌رفتند و بقیه رو میکشیدن بالا، و یه سِریا هم که عقب بودن بچه هارو هُل میدادن بالا! ناگفته نمونه که یادمون رفت پنیرو خیارو گوجه رو با خودمون ببریم و صبحونه فقط نون پفک خوردیم😅 بهترین و بزرگترین کوهنوردی بود که رفتیم سختی هاش به فراموشی سپرده شد ولی شیرینی پیروزی و فتح قله بخاطرمون موند. ✍🏻 مصطفی مجیدزاده
از معدود عکسایی که توش خوب افتادم خودم راضیم ازش😄 ... مسیر مهران به نجف شاید حدود ساعت ۲بعدازظهر، یه موکب خیلی جمع جور وسط بیابون و زیر ظل آفتاب؛ از لپای باد کرده که بگذریم تصویر سفره گویای شدت اشتهای جَمعه...👌 چهره‌های شاداب و سرحالو میبینین؟!😂 اینجا دقیقا ابتدای سفریه که توش تا دلتون بخواد تلفات دادیم🤕 بالاخره اولین تجربه های سفر خوشمزه (مادی و معنوی) اربعین و پاتک زدن به موکبای غذا و خوراکی به صورت یک در میون نتیجه ای جز این نداشت... با این حال یه سفر بود پر از حس خوب و خاطره با یه جمع «جوان»، صمیمی و ایمانی بسمت قبله عشق؛کربلا خدا دوباره روزیمون کنه؛ باهم اربعین ۹۴ ✍🏻 محمد شفیعی
از خیلی سال پیش، ایام نیمه شعبان به رسم ادب و عشقی که به حضرت حجت(عج) داشتیم، کوچه هارو تزئین میکردیم، ایستگاه صلواتی میزدیم و شیرینی و شربت و شکلات پخش میکردیم 🍬 سال دوم دبیرستان بودیم که با تصمیم مجموعه قرار شد ایستگاه صلواتی بزرگی تو راه جمکران، برپا کنیم یه ایستگاه صلواتی تمام عیار به مدت حدوداً سه شبانه روز؛ عکس یادگاری مینداختیم و همونجا چاپ میکردیم و به مردم می‌دادیم، مشاوره و پاسخ به سوالات شرعی، نمایشگاه کتاب و محصولات فرهنگی، پخش کلیپ و نماهنگ و مداحی دائم الپخش تومیاییو از حاج محمود کریمی 😉 توزیع کیک و شربت و بستنی و اینا هم که سر جای خودش🍩🍦 اونجا هر کس هر کاری از دستش بر میومد بدون هیچ چشم داشتی فقط برای شادی دل امام زمان(عج) و حضرت زهرا(س) انجام میداد حالا که یاد قدیم میکنم میبینم خدا رو شکر بچه ها چه قدر خوب برای امام زمان سربازی می‌کردند یکی شربت درست میکرد یکی پس اندازشو خرج ایستگاه کرد یکی غرفه ها رو جارو میزد همه مامور به انجام وظیفه بودند و هر کس هرکاری از دستش برمیومد انجام میداد💪 این عکس مال شب آخره که داشتیم ایستگاه رو جمع میکردیم، تقریبا همه بچه های مجموعه شیفتی میومدن و کمک میکردن توی اون چند روز صمیمیت بین بچه ها خیلی زیاد بود 😊 امسال هم اگرچه به خاطر اوضاع کرونا 😷 ایستگاه صلواتی نداریم اما جشن نیمه شعبان تعطیل نیست و رفقا با راه انداختن ماشین صوت و معرفی پویش همدلی تو محله ها مشغول خدمت به مردمند ان شاءالله توفیق بشه تا همیشه خالصانه خدمت کنیم و از مقدمه سازان ظهور حضرت باشیم. ✍🏼 عرفان بهشتی
تو دوران مدرسه ما هیچ وقت اردوی خارج از شهر نرفته بودیم و این اردوی آشنایی اولین اردویی بود که در شهر های دیگه برگزار میشد و به همین دلیل حس و حال دیگه ای داشتم 🤩 تقریبا دو سه هفته ای میشد که با مجموعه آشنا شده بودیم و آقا جوهری بهمون گفت که میخوایم اردو بریم مِیم ما هم به هر زوری که بود رضایت رو از خانواده گرفتیم و راه افتادیم به سمت یه روستا به نام مِیم بعد از این که رسیدیم همه قرار شد بریم کوه بعد از یه ذره پیاده روی آقا جوهری گفت :هر کی که زود تر برسه بالا کوه برندس ما هم بچه بودیم و خام شدیم البته که اول هم نشدم ولی این که حدودا دو سه کیلومتر رو تو کوه دودیم خیلی بهمون حال داد☺️ صبحونه هم مثل بیشتر اردو های مجموعه یا گم میشه یا جا میمونه اون روز هم نون و گوجه بود ولی پنیر جا گذاشته شده بود و ما هم مجبور شدیم نون و گوجه بخوریم. اون روز ها که اولین روز های آشنایی ما با مجموعه بود شاید همچین تصوری از آینده نداشتیم و نمیدونستیم که آینده ما با مجموعه چی میشه یادمه اون روزا این قدر با هم خوب نبودیم اصلا تک و توک هم دیگرو میشناختیم شاید از اون جمع دوازده سیزده نفری ما فقط هفت نفرن که تا امروز با ما بودن همچین اردویی برای اشنایی ما کافی بود برای آشنا شدن با بهترین رفیق ها مون برای شناخت خودمون و شناخت اطراف و جامعه مون شاید اون اردوی یه روزه باعث این شد که ما ها یه جمعی رو بسازیم تا تمام معادلات دنیا رو تغییر بده ✍🏼 امیرحسین بهرامی
مجموعه فرهنگی تربیتی محمدیه
چه زیباست برخی از باهم بودن هایمان... چه باصفاست برخی از زیارت هایمان... و چه خاطره انگیز است برخی از حلقه هایمان...🌹🌹🌹 سال ۹۷ بود. و دقیقا به هنگامه ی وسط سال. و طبق معمول هر پنجشنبه عیدی بود برای بچه ها، که همدیگر را در قالب حلقه گرد هم بیابند.😍😍 گاهی اوقات پنجشنبه ها با بو و عطر حلقه هایمان زیباست...💞 در یکی از روزها قرار شد که هفته ی بعد حلقه را در مکانی دیگر یعنی درست در بهشت قم یعنی حرم حضرت برگزار کنیم.😇 قراری که همه ی بچه ها با دل و جان آن را پذیرفتند.👍👍 گاهی اوقات قرار هایمان وصف ناشدنی ست...💗 بعد از ظهر پنجشنبه ی بعدی رسید. دقیقا مصادف با شهادت شهید ایمانی. ⚫️ و طبق قرار قبلی با بچه ها و مربی مان با تاکسی تا سر بازار رفتیم. همه که رسیدند، حرکت کنان به سوی حریم با حرمت حرم حضرت عشق به راه افتادیم🚶🚶 گاهی اوقات با همدیگر حرکت کردن هایمان زیباست...💝 مثل اینکه قرار بود ابتدا بر سر مزار والا مقام نام حلقمان یعنی شهید ایمانی برویم و حلقمان را در حجره شان برپا کنیم؛ اما چنین نشد....😶 ما ابتدا می خواستیم عبد را زیارت بکنیم و سپس به سوی مولا برویم.😔 اما چه کنیم که تقدیرات برای ما بهتر نوشته شده بود. مراسم تشییع عالمی بود در حرم که القضا قرار بود دقیقا در همان حجره ی شهید ایمانی به خاک سپرده شود و دلیلی بود بر بسته بودن در حجره ی آن شهید.😳 این جا بود که آقای رضوی پرس وجو کردند و خبر دار شدند که تا چندی دیگر در حجره باز میشود. و گفتند که من همین جا می مانم تا هر کسی که می خواهد برود زیارتش را در حرم بکند و تا ربعی دیگر که در حجره را باز کردند باز گردد تا حلقه مان را برگذار کنیم. چند ربعی گذشت و خبری نشد. مثل اینکه قرار شد تا شب نیز در را باز نکنند. گاهی اوقات مطابق با برنامه پیش نرفتن ها به سودمان است...💗 بعد از اینکه مطمئن شدیم که درب حجره را باز نمیکنند به سوی حرم شتافتیم. در راه با خود زیاد فکر می کردیم که نکند دست دیگری در کار باشد؟!نکند کار ما از اینکه ابتدا به حجره رفتیم اشتباه بوده باشد؟! گاهی اوقات یک دست دیگری واقعا در کار است..✋ آری پس از این جریان با سر افکندگی و ندامت عرض ادبی کردیم خدمت بی بی جان. 😢 وسپس در جوار حضرت و در شبستان نجمه خاتون گرد هم آمدیم تا حلقه ای را بر برگزار کنیم.👨‍👨‍👦‍👦 حلقه ای که در آن آگاه شدیم از اشتباهمان . حلقه ای که در آن احساس پشیمانی کردیم، از اینکه ابتدا مزار شهید را انتخاب کردیم .حلقه ای که فهمیدیم بین خوب و عالی تر باید عالی تر را انتخاب کرد. آری بعد از آن بود که ناگهان دیدیم در های حجره ی شهید ایمانی به رویمان باز شد. در هایی که قرار بود به رویمان باز نشود ولی با ابراز پشیمانی به رویمان باز شد. گاهی اوقات پشیمان شدن سبب باز شدن در ها به رویمان میشود...🕌 و در آنجا هم عرض ادبی داشتیم.🙂 و باهم دیگر وصیت آن شهید بزرگوار را به ما خواندیم.👌 ✍🏼 سید محمد صالح موسوی
ایام فاطمیه سال ۹۳ بود با بچه‌های شورا فرهنگی تصمیم گرفتیم یادواره شهدای محله ۱۹دی رو راه بندازیم شروع کردیم به زنگ زدن برای دعوت از سخنران و روایتگر و مداح حاج آقا ضیایی برای سخنرانی، روایتگری رو یادم نیست کی بود، و برای مداحی هم آقا جواد برزگر بمون قول دادن برای تبلیغات اون موقع فضای مجازی به این شدت فعال نبود به خاطر همین پوستر زدیم و تو کل محل پخش کردیم، دعوتنامه درست کردیم و به بزرگتر های محل و پدر شهیدها دادیم و ازشون خواهش کردیم که قدم روی چشم ما بذارن و بیان... برنامه با خواندن زیارت عاشورا شروع شد بعدش یه کلیپ از یه مادر شهید پخش کردیم که چه کلیپ تأثیر گذاری هم بود بعد هم سخنرانی و مداحی و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها... استرس زیادی داشتیم که برنامه خوب بشه یا نه، که با لطف شهدا یکی از بهترین برنامه هامون تو مسجد شد... ✍ محمدرضا جندقی