eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
40.3هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
388 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_namazshab @bab_al_zahra ⛺️موکب↯ @meraj_shohada_mokeb ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
• 🔴معجزه اذان گفتن شهید ابراهیم هادی که باعث آزادی یک تپه و رستگاری تعدادی از عراقی ها شد..😍😳‼️    نزدیک اذان صبح بود.توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید. ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت.هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!"فایده ای نداشت.آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد.  هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند.فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:” آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست".پرسیدم:چرا؟گفت:به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید .به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله می کنیم وبا ایرانی ها می جنگیم .باور کنید همه ما شیعه هستیم .ما وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند واهل نماز نیستندخیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم .صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما راشنیدیم که با صدای رسا وبلنداذان می گفت .تمام بدنم لرزید.وقتی نام امیرالمومنین (ع)را آوردبا خودم گفتم :توبا برادران خودت می جنگی . نکندمثل ماجرای کربلا………دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد.دقایقی بعد ادامه داد: برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم وبار گناهانم را سنگین تر نکنم.لذادستوردادم کسی شلیک نکند .هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم وگفتم:من می خواهم تسلیم ایرانی ها شوم هرکس می خواهد با من بیاید.این افرادی هم که با من آمده اند دوستان هم عقیده من هستند بقیه نیروهایم رفتندعقب.البته آن سربازی که به موذن شلیک کردرا هم آوردم.اگر دستور بدهید او را می کُشم .حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه !؟ مثل آدم های گیج و منگ به حرف های فرمانده عراقی گوش می کردم .هیچ حرفی نمی توانستم بزنم،بعداز مدتی سکوت گفتم :آره زنده است .با هم از سنگر خارج شدیم رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود.  تمام هجده اسیر عراقی آمدند ودست ابراهیم را بوسیدندورفتند.نفرآخر به پای ابراهیم افتاده بود وگریه می کرد .می گفت :من را ببخش ،من شلیک کردم.بغض گلوی من را هم گرفته بود.حال عجیبی داشتم.دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود .می خواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم.فرمانده عراقی من را صدا کردو گفت آن طرف را نگاه کن .یک گردان کماندویی وچند تانک قصدپیشروی از آنجا را دارند. بعدادامه داد:سریعتر برویدوتپه را بگیرید.من هم سریع چند نفر از بچه های اندرزگو را فرستادم سمت تپه.با آزاد شدن آن ارتفاع،پاکسازی منطقه انار کامل شد .  از ماجرای آن روز پنج سال گذشت.در زمستان سال شصت و پنج درگیرعملیات کربلای پنج در شلمچه بودیم .از دور یکی از بچه های لشگر بدر را دیدم . به من خیره شده و جلو می آمد.آماده حرکت بودم که آن بسیجی جلوتر آمد و سلام کرد .جواب سلام را دادم و بی مقدمه با لهجه ی عربی به من گفت :شما در گیلان غرب نبودید!؟با تعجب گفتم :بله،فکر کردم از بچه های همان منطقه است.بعدگفت:مطلع الفجر یادتان هست ،ارتفاعات انار،تپه آخر!کمی فکر کردم و گفتم :خب!گفت:هجده عراقی که اسیر شدند ،یادتان هست!؟با تعجب گفتم:بله،شما!؟با خوشحالی جواب داد:من یکی از آنها هستم!!تعجب من بیشتر شد.پرسیدم اینجا چه می کنی!؟گفت:همه ما هجده نفر در این گردان هستیم .گفتم بعد از عملیات میام می بینمتون.  بعد از عمیات سراغشون رو گرفتم ،گفتند همه شهید شدن.دیگر هیچ حرفی نداشتم.همینطور نشسته بودم وفکر می کردم. به خودم گفتم:ابراهیم با یک اذان چه کرد!یک تپه آزاد شد.یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم مثل حرّاز قعر جهنم به بهشت رفتند.بعد به یاد حرفم به آن رزمنده عراقی افتادم:انشاالله در بهشت همدیگر را می بینید.بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد.بعد خداحافظی کردم و آمدم بیرون.  من شک نداشتم ابراهیم می دانست کجا باید اذان بگوید ،تا دل دشمن را به لرزه در آورد وآنهایی را که هنوز ایمان در قلبشان باقی مانده هدایت کند! https://naginearsh.kowsarblog.ir/
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم امام رضا (ع)♥️ نائب الزیاره هستم
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🍀✨] بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و درود بیکران بر بزرگ رهبر عالم بشریت مهدی موعود(عج) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام بر پدران و مادران شهیدپرور که فرزندان خود را به جبهه فرستادند، با سلام به ملت شهیدپرور آران و بیدگل. خدمت پدر و مادر مهربانم: امیدوارم که حال‌تان خوب باشد و از این‌که فرزندتان را به جبهه فرستادید ناراحت نباشید چون ما برای اسلام و قرآن می‌جنگیم و اگر شهید شدم جایم بهشت است ان‌شاءالله...🤲 این دنیا هیچ ارزشی ندارد ونباید همیشه به فکر هوای نفسانی بود بلکه باید کمی هم به آخرت بیندیشیم زیرا زندگی از آن‌جا شروع می‌شود که چه بهتر که دست از این دنیا برداریم و در این امتحان بزرگ قبول شویم ان‌شاءالله که صدام را سرنگون خواهیم کرد 🌹✨ 🌱
「﷽」 سلام و نور خدمت رفقای شهدایی✨ از این به بعد قصد داریم هر شب زیر سایه شهدا برنامه نماز شب داشته باشیم🌚 از شما دعوت میکنیم در این طرح همراهمون باشید🤗↯ ••ڪانال‌ابࢪاهیم‌‌بابڪ‌نۅید‌دݪھا/ ڪࢪامات‌شهدا_نمازشب🌙↯↯ https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9 🔴توجه برای شرکت در نماز شب حتما اینجا عضو بشید👆 نمازشب امشب مون هدیه به شهید محمدرضا دهقان امیری هست☺️🌱
مداحــےenc_16906776222454256981732.mp3
زمان: حجم: 3.54M
••🎶🖤•• |🎧| ◉━━━━━━───────     ↻ㅤ  ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ امام حسین جانم....♥️ https://eitaa.com/ebrahim_babak_navid_delha
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「﷽」 ای شهید امروز بیشتر از هر وقت‌ دیگری‌ محتاج‌ دعایت‌ هستم💚 مرا از دعای‌ خیرت‌ محروم‌ نساز! 🌱
✳️ بگو ورشکست شدم دیگه! 🔻 آقا مهدی بعد از اینکه خوب به حرف‌هایم گوش کرد، گفت: «تو چقدر قرآن می‌خونی؟» گفتم: «اگه وقتی بشه می‌خونم؛ ولی وقت نمی‌شه. بیست و چهار ساعته دارم می‌دوم.» گفت: «نهج البلاغه چی؟ نهج البلاغه چقدر می‌خونی؟» باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: «بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه!» گفتم: «چطور آقا مهدی؟» گفت: «تو با همون ایمان سنتی‌ای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوخته‌ای نداری؛ نه مطالعه‌ای داری، نه قرآن می‌خونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایه‌ای که داشتی رو خرج کردی، اما چیزی بهش اضافه نکردی؛ این یعنی ورشکستگی! من می‌گم روزی یک ساعت درِ اتاقت رو بیند و مطالعه کن؛ ولو این که دشمن بیاد.» 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید مهدی باکری ✍ علی اکبری مزدآبادی 🦋
^🦋^ مگه میشه به شهید هادی متوسل بشی و دست خالی برگردی😍😉🌱" 🌷شما هم اگر کرامتی از شهدا دیدید برامون ارسال کنید🙂↯ 🆔@ya_fatemat_al_zahra ‌°•^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^•°^ 🕊••ابࢪاهیم‌‌بابڪ‌نۅید‌دݪھا/ڪࢪامات‌شهدا-نمازشب🌙↯↯ https://eitaa.com/joinchat/2031288609Ce9fcf634b9
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🎂⊱ . .
مصطفـے دوران بچگیش خیلـے شیطونـے میکرد و سر نترسـے داشت، بخاطر همین همیشہ یہ بلایـے
سرش میومد و همیشہ در استرس بودم😥
انقدر پرجنب و جوش بود و آروم قرار نداشت کہ تو ، سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب!! بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگہ ، دکتر گفت: خانم دیگہ این بچہ رو اینجا نیار. این از من و شما سالمتره😐
تنها مشکل این بچہ، روحِ بزرگشہ ،
کہ توےِ این جسم نمیگنجہ ! 
این حرفـے بود ، کہ دکترش 
بہ من گفت . . .
(: 🌸
🦋 🌸 با چند تا از بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: «دلم می خواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدند و من هم کشته شدم. اون وقت برام بخونی، فاطمه جان شهادتت مبارک!» بعد شروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم. دیدم از حمید صدایی در نمیاد. نگاه کردم دیدم داره گریه می کنه، جا خوردم. گفتم: «تو خیلی بی انصافی هر روز می ری توی آتش و من هم چشم به راه تو. اون وقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمی ذاری من گریه کنم حالا خودت نشستی و جلوی من داری گریه می کنی؟» سرش رو آورد بالا و گفت: «فاطمه جان به خدا قسم اگه تو نباشی من اصلاً از جبهه بر نمی گردم». نیمه پنهان ماه، صفحه33📚
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
#سبک‌زندگی‌شهیدا🦋 #شهادتت_مبارک🌸 با چند تا از بچه های سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم. یه روز که
مقام معظم رهبری✍ زن و شوهر هرچه بیشتر به هم محبت کنند زیادی نیست. آن جایی که محبت هرچه زیاد شود ایرادی ندارد، محبت زن و شوهر است. هرچه به هم محبت کنید خوب است و خود محبت هم اعتماد می آورد. ❤️