معراج اندیشه پویا
#خاطره
#قدرت_الله_علیدادی
#ده_عنوان_کتاب_جیبی
#معاون_لشکر_9_بدر
( جهاد سازندگی )
پیش از انقلاب در سال های 56 و 57 به علت شهامت و لیاقتی که قدرت از خود نشان داده بود در گروه منصورون مشغول به فعالیت شد و توانست نقش مؤثری در جریان اعدام پل گیریم و به ثمر رساندن اعتصابات کارگری داشته باشد. در بهار 58 با فرمان امام خمینی (ره) مبنی برتشکیل جهاد سازندگی، او یکی از نخستین کسانی بود که وارد جهاد شد. اما در تابستان 58 با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت سپاه درآمد و در همین زمان در کنکور دانشگاه قبول شد اما به دلیل پرداختن به امور نظامی از ادامه تحصیل منصرف شد. بعد از طی دوره های نظامی تخصصی در تهران به اهواز بازگشت. سه، چهار ماه قبل از آغاز رسمی جنگ از طرف سپاه به شلمچه مأمور شد و کار خودش را در نوار مرزی ایران و عراق در شهر خرمشهر آغاز کرد و عبور و مرور ضد انقلاب را کنترل میکرد. از 20 شهریور ماه 59 عملاً با آغاز درگیری ها یکی از اولین کسانی بود که در منطقه حضور داشت.
🔴محمدرضا ایران پور🔴
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
معراج اندیشه پویا
#خاطره
#اسماعیل_دقایقی
#معاون_لشکر_9_بدر
#ده_عنوان_کتاب_جیبی
ثواب جمع کن گمنام
با اسماعیل مشغول صحبت کردن بودیم که مدیر داخلی پادگان آمد و باکلافگی گفت: حاجی مجاری فاضلاب دستشویی ها بسته شده باید هرچه زودتر یکی رو بیاریم بازش کنه. فردا صبح دیدیم فاضلاب درست شده و سرویس بهداشتی کاملاً تمیز است. مدیر داخلی هم با چهره ای بشاش و خندان به سمت ما آمد و گفت: حاجی مشکل فاضلاب حل شده، دیگه لازم نیست به فکر آوردن کسی باشی. یکی از بچه ها که شاهد گفتگوی آن ها بود مرا کناری کشید و گفت: این حاجی هم عجب آدمیه ها! انگار نه انگار، اصلاً به روی مبارک هم نمیاره. دیشب وقتی داشتم از کنار سرویس بهداشتی رد میشدم سروصدایی شنیدم، آروم رفتم داخل دیدم آقای دقایقی بادگیر پوشیده و داره فاضلاب د ستشویی رو باز می کنه.
🔶🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔶🔷
🔴پیام رسان سروش: https://sapp.ir/meraj_andisheh_pouya
🔴پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
🔴اینستاگرام: meraj.andisheh.pouya
معراج اندیشه پویا
#قدرت_الله_علیدادی
#خاطره
#معاون_لشکر_9_بدر
《بخشش》
پیراهنی را با تمام عشق و علاقه ام به او دوختم و هنگامی که هدیهام را به او میدادم از او خواستم تحت هیچ شرایطی پیراهن را به کسی ندهد. یک روز صبح پیراهن را پوشید و به محل کارش رفت و عصر که به منزل آمد. دیدم پیراهن تنش نیست. گفتم: 《آن همه اصرار کردم پس پیراهن را چکار کردی؟》 گفت: 《ناراحت نشو! کسی از من خواهش کرد منم اونو بهش بخشیدم. می دونی که وقتی کسی می خواد انفاق کنه باید بهترین چیزش را بده و چون این پیراهن برایم ارزشمند بود اونو بخشیدم.》
🔷موسسه فرهنگی هنری معراج اندیشه پویا🔷
@meraj_andisheh_pouya